بررسی تفسیری و فقهی جرم محاربه و افساد فیالارض
آیت الله کاظم قاضی زاده
برش های متن
روشن است اگر بخواهیم اینگونه بگوییم، آنگاه با مفهوم بغات و باغی و کسانی که علیه حاکمیت رفتار میکنند و حکم خاصی دارند، چه میکنیم؟ چون آنها احکام خاصی دارند و از قضا یک تفاوتهایی نیز دارد؛ یعنی فرض کنید که اسیر بغات را نمیکشند، اما محاربی که اسیر شده باشد، این احکام را دارد و باید کشته شود. این فرقها را دارد. نمیشود بهسادگی مسئله بغات را که به کسانی که علیه مسلمانان یا دولت اسلامی سلاح کشیدهاند و در سوره مبارک حجرات هم از آنها یاد شده است، آن را به این آیه شریفه متصل کنیم. این آیه شریفه -همانطور که ذکر شده است- هم در سبب نزول و هم در نوع توبهاش که بعداً ذکر کرده است، هم در تنویع احکام، با آنچه برای بغات و برای مفسدین فیالارض ذکر شده است فرق میکند. جالب است همین ماده قانونی که خواندهام، با اینکه میگوید مفسدین فیالارض، خودش چهار حکم را نمیگوید. اگر براساس این آیه شریفه ما مفسد را بگوییم حکمش این است که باید «أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا»؛ پس چرا میگوییم باید اعدام شود که یک نوع ابهام در استنباط است و کسانی که ذکر کردهاند، گویا از آن دو سه مورد دیگر گذشتهاند.
اگر افساد در اینجا مطرح میشود و ما نمیتوانیم موضوعی را برداریم، حکم آن را یکچهارم از آن چهار مورد ذکر کنیم. پس ما نمیتوانیم از این آیه شریفه حکم افساد برداشت کنیم و نمیتوانیم از کسی که با دولت اسلامی جنگیده است، حکم محارب برداشت کنیم. هم به سبب نزول و هم بهخاطر نوع برداشتی که فقهای مشهور ما از آغاز تاکنون داشتهاند. که در زمان ما این مسئله طرح شده است که کسانی را که در برابر دولت اسلامی سلاح برمیگیرند، محارب بنامیم. وقتی محارب شدند باید بگوییم که احکام چهارگانه را دارند. درمجموع آنچه من استفاده میکنم، به لحاظ موضوعی به نظر میرسد همان چیزی است که فقهای بزرگ ما استفاده کردهاند. باید بگوییم موضوع مجموع محاربه و افساد است و میشود مصادیق را دید که محاربه هست، افساد نیست یا افساد است و محاربه نیست. اما آیه شریفه بالأخره این دو مسئله را با هم موضوع قرار داده است.
روایات فراوانی این موضوع را تأیید میکند که مصداق آن، کسانی است که سلب امنیت عمومی میکند. سلب امنیت عمومی غیر از مبارزه با دولت است؛ زیرا مبارزه با دولت گاهی اوقات است که ربطی به سلب امنیت عمومی ندارد. یادمان است که قبل از انقلاب با دولت شاه مبارزه میکردیم، اما مردم وقتی مبارزین را میدیدند، به خانههایشان میبردند؛ یعنی هیچکس احساس ناامنی نمیکرد. احساس میکردند که نمیخواهند به آنها ضربه بزنند. اینها میخواهند با دولت مبارزه کنند، بهخاطر اینکه مشکلاتی داشتهاند.
این دو موضوع کاملاً تفکیک پذیرند و آنچه در آیه شریفه است، البته با بحثهای اجمالی که در روش برداشت سلب امنیت عمومی از متن آیه شریفه نقل میشود که بعضی از موارد آن قابل بحث است. اما هم سبب نزول آیه شریفه و هم روایات متعددی که در ذیل آیه شریفه است، این مطلب را میرساند.
در ظاهر نمیشود از آیه شریفه بیشتر از این استفاده کرد. همانطور که عرض کردهام و این را آوردهام، ندیدهام که در قرآن از افساد در مورد این افراد سخنی بیاورد؛ مانند نباشی که کارش را تکرار میکند، قاتل اهل ذمه که به کشتن بندگان عادت داشته باشد، یعنی عبید نه بندگان خدا، یعنی کسی که بنده بکشد یا اینکه کسانی که خانه دیگران را به آتش بکشاند، اینها چیزهایی است که در فقه ما ذکر شده است که به خاطر افساد این افراد کشته شوند. اما موضوع افساد بهطور خاص که موجب قتل شود، هیچجا در قرآن کریم نیامده است.
حکم کشتن فرد بهخاطر قصاص یا فساد
نکته دیگر که بعضی از دوستانی که بحث قرآنی میکنند، باید دقت داشته باشند که در آیه شریفه گفتیم شاید کسی از آیه اول استفاده کند که گفته است: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً»؛ این آیه شریفه میگوید هرکسی که دیگری را بدون قصاص و بدون فساد در زمین بکشد، گویا همه مردم را کشته است. خود این آیه شریفه نشان داده است اگر شخصی فرد دیگری را بهمنظور قصاص بکشد اشکالی ندارد و دیگر همه مردم را نکشته است. اگر کسی، دیگری را بهخاطر فساد در زمین بکشد، آن هم اشکال ندارد. آن هم مصداق «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً» نمیشود و بعضی به این تمسک کردهاند که این آیه شریفه که قتلش موجب همه مردم حساب میشود، با معانی که آنجاست، کسی است که غیر از طریق قصاص و غیر از طریق فساد در ارض کشته شود، چون اینطور است که فساد در ارض میتواند خودش موضوع حکم باشد و این اشکال را کردهاند. اگر شخصی فرد دیگری را بکشد، گویا همه مردم را کشته است. ولی اگر کسی به صورت قصاص یا به صورت فساد دیگری را بکشد، آنجا این حکم وجود ندارد. دو جواب میدهم و بحث را تمام میکنیم. در اصطلاح این آیه شریفه را میگویند از باب مفهوم لقب است و از باب مفهوم شرط نیست و مفهوم لقب به قول اصولیها حجیت ندارد. کسی که نفسی را به غیرنفسی بکشد یا کسی که نفسی را بدون مسئله فساد بکشد، نتیجه این است که گویا همه مردم را کشته است.
ولی اگر کسی را بهخاطر قصاص بکشد یا برای فساد بکشد، چیست؟ آن حکم را اگر در نظر بگیریم، به صورت شرط بیان نکرده است که بگوییم مفهوم شرط است؛ این به صورت لقب است.
نکته دیگر که خیلی مهمتر از این است، بلافاصله بعد از این آیه شریفه، مسئله فساد را مطرح کرده است یا این دو آیه دقیقاً پشت سر هم هستند؛ یعنی در آیه قبل این مسئله را در جنبه قتل نفس بحث کرده است. اینجا اگر کسی فساد کرده باشد، حکمش چیست؟ آن کسی که فساد کرده باشد، نمیگوید حکمش بهتنهایی قتل است؛ یعنی آنها اجمالاً در آن طرف نسبت به کسی که قتل غیرمطلوب داشته است، بیان میکند، ولی اینکه قصاص چه شرایطی دارد یا فساد در زمین چه شرایطی دارد، در چه صورتی میشود کسی را کشت و در چه صورتی نمیشود کشت، آنجا که عقد اثباتی آیه شریفه در آیه بعد توضیح میدهد. در آنجا که گفته است فساد فیالاض، کسی که فساد در زمین دارد، در چه صورت کشته میشود؟ وقتی «يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» هم باشد، شما بگویید با کسی که فساد در ارض کرد، چه کنیم؟
نقش حاکم در شناسایی و حکم مجازات برای جرمهای کمتر از حد
قتل به این معنا در آیه شریفه ثابت نمیشود، اما بالأخره کسی که مرتکب گناه گستردهای شود، در مواردی که حکم حدی برای جرمی نیست، قاعده این است که حاکم باید اینجا تصمیم بگیرد. میدانید که جرمهای فراوانی هستند که حد ندارند، ولی بما یراهم الحاکم برمیگردد. اینگونه نیست که بگوییم کسی فساد کرد، فساد بهتنهایی کسی که برداشته است؛ مثلا روغن تاریخگذشتهای را در همه جای شهر پخش کرده ، همه را مریض کرده است، این فساد به شمار میآید، ولی اینکه فساد گستردهای است، حکم آن چیست؟ حکم حدی اعدام در آیه شریفه به دست نمیآید؛ اگرچه به تناسب کاری که انجام داده است، باید تعزیر شود و طبق قاعده، قتل نمیتواند باشد. باید امر خفیفتر از این باشد. این بحث اجمالی که خدمت عزیزان ارائه دادهام. امیدوارم که با نقدهای دوستان حاضر و کسانی که بعداً طرح میکنند به نتیجه بهتری برسد.
متن کامل
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت همه سروران و بزرگوارانی که در این جلسه حضور دارند و کسانی که از شبکههای مجازی این بحث را میبینند. همانطور که اعلام شده است، موضوع بحث ما درباره «بررسی تفسیری و فقهی جرم محاربه و افساد فیالارض» است. شاید یکی از دلایل توجه به این موضوع، مسائلی است که این روزها در سطح جامعه ما روی داده و برخی غیرکارشناسانه به موضوع مجازاتهای معترضان پرداختهاند و همین زمینه دقت و تأمل بیشتر را در این عناوینی که در قرآن کریم -و بهتبع آن- در فقه مطرح است، برای ما فراهم کرده است.
مقدمه: تفسیر و تبیین آیات فساد و محاربه
آیاتی که امروز به آنها توجه شده است، سه آیه شریفه سوره مائده و مناسبت آن با بحثهای پیرامون محاربه و افساد است:مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ (۳۲) إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (۳۳) إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۳۴)
نخستین آیه در این باره این گونه قابل توضیح است : (ما بهخاطر آن مطلب که بعداً عرض میکنیم «مِنْ أَجْلِ ذلِكَ» از دیدگاه مفسران معمولاً بهخاطر قتل هابیل به دست قابیل است و در آیات قبلی به آن اشاره شده است) که میفرماید: ما بر بنیاسرائیل نوشتهایم که اگر شخصی، دیگری را بکشد به غیر در حقیقت کشتن یا به غیر جان که مراد قصاص است یا به غیر فساد در ارض؛ هرکسی اینگونه دیگری را بکشد، «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً»؛ گویا همه مردم را کشته است.
این بخش از این آیه شریفه مد نظر است که میفرماید: اگر فردی، شخص دیگری را بدون قصاص و بدون فساد در زمین بکشد، گویا همه انسانها را کشته است. گویا گاهی از این استفاده کردهاند که پس اگر به صورت قصاص کسی کشته شود یا به صورت مبارزه با مفسد فیالارض کسی را بکشند، دیگر اینجا براساس این آیه شریفه اشکالی ندارد. «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً»؛ اینجا وجود ندارد.
این بخش اولی است که انشاءالله در اینجا درباره مفسد فیالارض به آن خواهیم پرداخت.
بخشهای دیگر آیه اگرچه تفسیر و بحث دارد، ولی الآن مد نظر ما نیست؛ زیرا میخواهیم درباره «افساد و محاربه» بحث کنیم.
بلافاصله بعد از این آیه شریفه به مسئله محاربه میپردازد و با تعبیر «إِنَّمَا» میفرماید: جز این نیست جزای کسانی که با خدا و رسول محاربه میکنند و سعی میکنند فساد را در زمین گسترش بدهند. برای فساد در زمین میکوشند تا اینکه به قتل برسند یا به دار آویخته شوند یا اینکه دست و پایشان به صورت خلاف قطع شود یا اینکه از زمین یا در زمین تبعید شوند که این خاریِ دنیوی اینهاست و در آخرت نیز عذاب دردناکی دارند.
براساس این دو آیه، میخواهیم درباره فساد و محاربه صحبت کنیم: یکی اینکه محاربه چیست و آیا مفهوم محاربه، کسانی را که در عصر غیبت (یا در عصر حضور هم شاید بشود به آن اضافه کرد) به دنبال براندازی هستند و در مقابل دولت -به قول معروف- اغتشاش میکنند، دربرمیگیرد و مفهموم محارب شامل آنها میشود یا نه؟ دوم اینکه مفهوم افساد در این آیات چیست؟ آیا میشود از این آیات یا درمجموع از فقه ما که برای محاربه در اینجا این احکام را داریم، برای مفسد یا مفسد فیالارض هم به لحاظ فقهی بهعنوان مفسد فیالارض، نه در جایی که جمع با محاربین میشود، حکم اعدام یا این احکام چهارگانه را بیاوریم؟ سومین نکته هم این است که اجرای حکم محارب چیست؟ یعنی الآن زمانی که قرار است محارب را « ان يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ» کنیم. مفاهیم این چهار مورد چیست و چگونه باید به آن توجه کرد؟
معنا و مفهوم «محاربه» و تفاوت آن با «مقاتله»
در آغاز توضیحی از کتاب های لغت درباره این دو مفهوم میدهیم. فکر میکنم ما یک محاربه داریم و یک مقاتله و قتال. این چیزی است که در محاربه است. «الَّذينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ»؛ اینجا درباره حرب، یک معنا سلب است و مثلاّ ابنفارس در معجم مقایس اللغة میگوید: «الحَرْب، واشتقاقها من الحَرَب وهو السَّلْب. يقال حَرَبْتُه مالَه، وقد حُرِب مالَه، أى سُلِبَه، حَرَباً. والحريب: المحروب ورجل مِحْرَابٌ»؛[۱] اینجا حرب را مفهوم خاصی در نظر میگیرند که حرب به معنای سلب است.
محارب کسی است که چیزی میخواهد بردارد. حال معمولاً در حوزه جان یا در حوزه مال برای این است که چیزی را اخذ کند. ازاینرو اگر گفتند مالش مورد محاربه قرار گرفته است، یعنی مالش را گرفتند. این یک مفهوم است.
یا حرب به معنای نزاع و جنگیدن و نقیض حرب و سلب است از یکسو به معنای صلح و سازش است و از سوی دیگر، به معنای جنگیدن است که مرحوم مصطفوی در کتاب التحقیق بعد از بحثهایی که داشته است، به این نکته رسیده است. بنابراین، در محاربه نکته ویژهای وجود دارد و با مقاتله فرق دارد. مقاتله جنگیدن و کشتن و کشته شدن و مقابله در جبهه کارزار است.
تعبیر مقاتلین و محاربین در قرآن کریم
در قرآن کریم هیچگاه برای مقاتلین از تعبیر محاربین استفاده نکرده است. در آن یک نوع بردن مال، یک نوع “دغاره” و در بعضی از تعبیرها یک نوع “غارت “در حرب خوابیده است. به همین دلیل در مورد کسی که با جنگیدن با دیگران یا ترساندن آنها سلاح میکشد و آن سلاح را به کار میگیرد و قصد مال و جان دارد، محاربه اطلاق میشود، به همین سبب است که مینویسند فلانی محارب است؛ یعنی موجب ترس مردم بر مال، جان و حیثیتشان میشود. به بیان دیگر، با ایجاد خوف، آرامش آنها را سلب میکند.
پس معنای محارب مقداری خاصتر از مقاتل است. جنگی بین دو کشور یا مثلا دو قبیله رخ میدهد. این با همان تعبیر مقاتله درست میشود. گاهی قتال بهعنوان وجه مثبت است، چون در راه حق است؛ ولی محاربه هرجا ذکر شده، بار منفی داشته است؛ چه در مورد ربا که «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»[۲] طرح شده، چه در این آیه شریفه و چه در یک یا دو مورد دیگر که هست. ایننوع غارتگری و این نوع تلاش بهمنظور بردن مال، بردن جان کسانی که گویا دلیل خاصی جز آن غارت و جز بردن جان و مال در آن نیست، در این مفهوم دیده نمیشود.
افساد و انواع آن
در مورد افساد باید خیلی مختصر عرض کرد که افساد چند مفهوم دارد. یک افساد داریم در مقابل اصلاح است. دیگر معجم مقاییس اللغة است که مینویسد: «الفاء والسين والدال كلمةٌ واحدة، فَسَدَ الشَّىء يَفْسُد فساداً وفُسوداً، وهو فاسِدٌ وَفَسِيد».[۳] راغب در مفردات مینویسد: «خروج الشيء عن الاعتدال، قليلاً كان الخروج عنه أو كثيراً، ويضادّه الصّلاح».[۴]
فساد در مقابل صلاح است و مفهوم گسترده و مشککی را باید برای فساد در نظر بگیریم؛ ازاینرو در قرآن کریم واژه فساد و واژه صلاح بارها به کار رفته است؛ چه به حقیقت و چه به ادعا؛ یعنی افراد فراوانی ادعای اصلاح میکنند، اصلاح را در قرآن از آنها نفع میکند و در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و نظامی بحث فساد آمده است.
در آیه اول گویا سبب نزولی برای آن ذکر نشده است ،اما در مورد آیه دوم سبب نزولی است که میتواند بر فهم آن سایه افکند . آیه شریفه دوم با اختلافهایی که البته ذکر شده است، در میان شیعیان و اهل سنت در سبب نزول و ذیلهای مختلفی که دارد، درباره دو گروه است یا در بعضی از تعابیر «قوم من بنی ضبه»، در بعضی از موارد در مورد گروه دیگری به نام عرینیان است. یک گروه دیگری است که قبیله دیگری ذکر شده است.
بالأخره اصل آن این است (عربی آن را نمیخوانم که دوستان اینجا متن را ببینند). برخی از آنها مریض بودند و پیامبر عظیمالشان اسلام۹ به آنان که تازه مسلمان شده بودند، دستور داد که بهخاطر مریضیشان بروند از شیر و محصولات شترهایی که بهعنوان شترهای زکات نگهداری میشوند، بخورند و خوب که شدند، برگردند و به جنگ بروند. آنها رفتند و شیرها را خوردند، از شترها استفاده کردند؛ ولی پس از مدتی که حالشان خوب شد، شترها را بردند و دو سه نفر از افرادی را که چوپان شترها بودند، کشتند و فرار کردند.
بعد از آنکه خبر رسید، پیامبر عظیمالشان اسلام۹ بر آنان تسلط یافت، این آیه شریفه نازل شد. البته در بعضی از نقلقولها هست که پیامبر عظیمالشان اسلام۹ دست و پایشان را از خلاف قطع کردند؛ یعنی یک دست راست و پای چپشان را. در بعضی نقلها نیز هست که اینها هم دست و پای راعیان شتر را قطع کرده بودند و هم چشمانشان را کور کرده بودند. ازاینرو پیامبر اسلام در بعضی از نقلها -که بیشتر در منابع اهل سنت است- آمده که مثلاً کور کردن چشم را هم بهعنوان قصاص ذکر کردهاند. در بعضی از موارد امده که همه اینها بوده است و به قتل رساندهاند؛ اما آنچه اجماع بر آن توافق دارند، این است که بالأخره یکی از این چهار مورد در آیه شریفه بوده و قطع ید و رجل است.
این را در پرانتز عرض کنم که افراد اندکی قطع ید و رجل -یعنی قطع کردن دست از کتف و پا هم از ران- گفتهاند. اما اغلب با توجه به اینکه قتل و قطع ید و رجل شبیهش در مورد سرقت نیز هست و در آنجا هم از «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما»،[۵] یعنی فقط چهار انگشت را ببرید، اینجا را هم گاهی اینگونه گفتهاند که این آیه شریفه معنایش این نیست که دست یا پا را کامل قطع کنید، بلکه همین چهار انگشت که از دست سارق و چهار انگشت پا قطع شود. برای محارب که کار بیشتری کرده است.
در هر صورت، این کاری که پیامبر عظیمالشان۹ انجام دادند، با توجه به اینکه اینها هم قتل مرتکب شدهاند، هم دست و پاهایشان را قطع کرده بودند و هم چشمهایشان را درآورده بودند و اینها کشته شده بودند. طبق قاعده کار شدیدی بوده است، اما در نقلهایش اختلاف است.
اجمالاً میدانید که این سبب نزول میتواند برای ما یک راهبری داشته باشد و نمیتواند که از مدلول آیه شریفه خارج باشد؛ پس تا همینجا اگر این سبب نزول را بپذیریم، این دیدگاهی که معتقد است این آیه شریفه اصولاً درباره کسانی است که در برابر حکومت اسلامی براندازی میکنند و به سارقان و قطاعالطریق ربطی ندارد ، اگر بخواهد ثابت شود ، با این سبب نزول همخوانی ندارد. باید آیه را بهگونهای معنا کنند که سبب نزول از مدلول خارج نشود.
نخست به چند مورد از دیدگاه مفسران و فقها اشاره میکنیم تا بتوانیم با توجه به دیدگاه مفسران و فقها به نتیجهای برسیم.
سبب نزول آیات از دیدگاه مفسران
دیدگاه شیخ طبرسی
طبرسی که جزو مفسران برجسته است و تفسیرش شاید بهنوعی به مطالب قبلی خودش اشراف دارد که نام برده است؛ یعنی طبری و طبرسی از شیخ طوسی و جامع البیان طبری هم دارد. بخشی از بحثی که ایشان ذکر کرده، این است که میگوید: بعد از بحث آیه قبل که در مورد قتل نفس بود، اینجا درباره حکم قطاعالطریق بهصراحت میگوید که روایت شده است هرکسی سلاحش را آشکار کند و راه را با ترس و وحشت همراه کند، چه داخل شهر و چه خارج از شهر. این است که این دیدگاه دیگران هم میباشد. بالأخره دزد سارق -چه در داخل، چه در خارج- هست، این مشکل را دارد و در پایان نیز ذکر میکند که این مسئله حد محارب براساس تخییر نیست، بلکه براساس تناسب است. جزای محارب اینطور نیست که بعضی از موارد که میگویند حاکم اختیار دارد و میخواهد بکشد یا میخواهد صلب کند یا میخواهد دست و پایشان را قطع کند یا میخواهد هیچکدام از اینها نباشد و تبعید کند. ایشان میگوید نه، در روایات ما آمده که جزای محارب بهقدر استحقاق آن باشد؛ ازاینرو اگر بکشد، جزایش این است که کشته شود و اگر هم کشته است و هم مال برده است، باید هم کشته شود و هم به دار آویخته شود. اگر مال برده است و نکشته است قطع انگشتان دست و پاست و اگر هیچکاری نکرده است، فقط خودی نشان داده است و ترسانده است، ولی تا میخواست چیزی ببرد یا آدمی را بکشد و دیده است جمعیت یا گروه دیگری رسیده است و بالأخره به هر دلیلی فرار کرده است، اینجا فقط نفی است.
البته این چهار مورد را بد نیست به ذهنتان بسپارید که این چهار مورد یعنی قتل و صلب مشکلی در کل دارد که این یعنی چه؟ چون ایشان میفرماید اگر فقط بکشد، کشته میشود، اگر بکشد و مال ببرد این را میکشند و به دار میآویزند. قاعدتاً اینطور است که به دار آویزان کردن باید بعد از کشتن باشد و مثلاً فرض کنید مجازات اشدی باشد، ولی اشکال آن این است که در آیه شریفه این چهار نوع مجازات را با او عطف کرده است؛ یعنی یا قتل است یا صلب و یا قطع است یا نفی که طبق بیانی که ایشان بهعنوان روایت نقل کرده است، دومی جمع است؛ بدینمعنا کسی که مال ببرد و آدم بکشد، موجب قتل و صلب است. هیچکدام از اینها نیست. سومی تقطیع است و چهارمی «فإنما علیه النفی».
اولی نیز قتل است. دومی ابهام را از لحاظ تفسیر آیه دارد. «یصلبوا» و «یقتلوا» در آیه چه میشود؟ یصلبوا بهعنوان مجازات ذکر شده است که قاعدتاً اگر مال برده باشد، همیشه پس میگیرند و آنطور نیست که در این آیه بگوییم.
مرحوم طبرسی در روایت دیگری میگوید: «یصلب» مجازات دیگری است. البته این در ذهنتان باشد که صلیب و به دار کشیدن غیر از اعدام است؛ یعنی فرض کنید اگر کسی را به دار بیاویزند، چیزی به گردن او میآویزند و کمتر از یک یا دو دقیقه دوام نمیآورد؛ اما مراد از صلب و فرهنگ صلب در زمان صدر اسلام و حتی قبل از آن، این بوده است که او را به صلیب آویزان میکردند و دست و پایش را به حالت صلیب آویزان میکرد و سه روز غذا به او نمیدادند. در برخی نقلها آمده است که بعد از سه روز که غذا نمیدادند، از گرسنگی میمرد. حال اینجا میگوید اینگونه نیست؛ زیرا روایت قبلی این بود که اول میکشند، بعد به دار آویزان میکنند. برای اینکه عبرتی باشد برای دیگران؛ و آن شخصی که کشته شده است، مجازات بیشتری شده است؛ زیرا کسی را که مرده است روی دار بگذارند. ولی بالأخره چنین چیزی نوشته شده است؛ چون ذکر میکند که این صلب، صلب حین است. البته اینطور گفته است، وقت مشخص نکرده است و این را بالا نگه میدارند و میکشند.
این روایت نیز اشکال دیگری دارد که من بهتازگی با یکی از اساتید به نام حضرت آیتالله جباری صحبت کردهام، باز این اشکال بود و قرار شده است بعداً از ایشان بپرسم و ببینم نظر ایشان چیست. آن هم اینکه صلب به این صورت، به تعبیری سختتر از قتل است. «أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا».
حال اینکه کسی را شمشیر بزنند یا بکشند یا اینکه به صلیب بکشند، بر دار باشد و بعد به آن نیزه بزنند که کشته شود یا نه، سه روز نگه دارند، بعد پایین بیاورند و اگر کشته نشده بود، او را بکشند، در بعضی از نقلها آمده است. اگر اینطور باشد، این اشکال پیش میآید که در آیه شریفه ظاهراً ترتیب از اشد به اخف است. شاید کسی بگوید که این ترتیب نیست. در ظاهر این است. این سومین و چهارمین مورد که ترتیب دارد؛ یعنی تبعید از همه اخف است و کمی بالاتر از آن قطع دست و پا؛ اگرچه حتی کسی بگوید که پا را از انگشت قطع نکنند و بیشتر باشد، باز هم از گرفتن جان حتماً راحتتر است و امر واضحی است. هر کسی مخیر شود و بگوید جانش را بگیرند یا دست و پایش را قطع کنند، میگوید دست و پایم را قطع کنید بهتر از این است که جانم را بگیرید. بین ایندو ترتیب است، ولی این «یصلبوا» حین ترتیب در آن رعایت نمیشود، مگر آنکه احتمال دارد کسی بگوید یصلبوا حین این است که کسی سه روز در صلیب باشد، و اگر زنده ماند، رهایش کنید که به این صورت اگر باشد، احتمالی هست. ایشان میگویند از شهری به شهر دیگر بفرستند که توبه کند و بحث کرده است که در بلاد شرک میشود تبعید کرد و معمولاً نسبت به این گفتهاند ما با مشرکان جنگ میکنیم که این دیدگاه مرحوم طبرسی بود.
دیدگاه مرحوم فاضل مقداد
مرحوم فاضل مقداد هم فقیه و هم مفسر است. ایشان درباره این آیه بحث کرده است و در مورد حرب میفرماید: هرکسی برای ترساندن مردم که سلاح آشکار کند، این دو ویژگی در حمل سلاح و اخافه ناس در اینجاست که خشکی باشد، دریا باشد، شب باشد، روز باشد، ضعیف باشد، قوی باشد و کلاً کسی که سلاح برمیگیرد و اخافه میکند، مثلاً قدرت هم داشته باشد یا آدم خوبی باشد یا نه. معمولاً کسانی که سابقهدار هستند، میگویند «من اهله ریبه». این تعبیر گفته شده است که مثلاً بار اولش بوده یا نه، مشکوک است که جزو قطاع است یا نه.
راهزن و زورگو نسبت به مال دیگران، از این گروه هستند.
دیدگاه رشید رضا
دیدگاه چند تن از مفسران را هم ذکر میکنم و از مفسران رد میشوم. یکی رشید رضا است که انصافاً در تفسیر المنار سعی کرده است که به مباحث بهخوبی بپردازد. مشکلی که بعداً هم به آن میپردازیم، این است که میگویند کسانی که با خدا و رسول میجنگند، به چه معناست؟ با خدا و رسول که نمیتوان جنگید! با خدا که معنا ندارد! حرب حقیقی یعنی با آن معنایی که گفتهایم که اخذ جان یا اخذ مال از خداوند امکان ندارد. از پیامبر عظیمالشان اسلام اگرچه در زمان خودشان، شاید کسی بگوید مصداق دارد، اما بالأخره در آن زمان بوده است. اگر کسی با پیامبر۹ بجنگد یا پیامبر۹ را مورد ضربه قرار بدهد و مال پیامبر را بگیرد، ولی در بعد از آن امکان ندارد. لذا همه میگویند کسانی که با خدا و رسول خدا میجنگند، نباید این جنگ، جنگ حقیقی باشد، مراد چیست؟
یک نوع مفهوم مجازی است، ولی اینکه این مفهوم مجازی چیست، مثلاً بسیاری گفتهاند که با خدا و رسول اکرم که نمیشود جنگید! پس باید بگوییم که مراد مسلمانان هستند؛ زیرا دین خدا و رسول اکرم باید مورد عنایت جامعه باشد و خداوند خودش چون بهتنهایی مطرح نیستند و مسلماناناند و البته در این تفسیرهای مختلفی آوردهاند. ایشان اینطور میگوید که جنگیدن با خدا و رسول نیست، جنگیدن با شریعت سلم و امان است؛ یعنی دینی که پیامبر آورده است، دین سلم است، دین امان است که اینجا سبب میشود که آن شریعت مورد تعدی و تجاوز قرار بگیرد.
پس محاربه با خدا و رسول در اینجا پیامبر را به دین پیامبر تبدیل میکند و دین پیامبر را هم میآورد به حقوق اجتماعی انسانها که بحث امان و سلم است. لذا میگوید اگر در آیه شریفه گفته است محاربه با خدا و رسول، یعنی برخورد کردن با آموزه امان و سلم که در دین پیامبر عظیمالشان است، وجود دارد. وقتی اینگونه شد، به همان قطاعالطریق راهزنها برمیگردد.
این تفسیری است که رشید رضا دارد. در دومی نیز قتل که با لفظ قتلوا آمده، به معنای تقتیل است؛ یعنی تکثیر یا تکرار یا مبالغهای در قتل. حال تکرار به چه معناست؟ چند بار باید کشته شود؟
میگوید معنایش آن است که اینها را با زجر کشیدن بکشید. مثلاً نخست شکنجه کنید، سپس بکشید. ایشان که از اهل سنت است میگوید: نه، مراد آن است که رحم نکنید و بکشید. درصورتیکه آیه شریفه تکثیر یا تشدید یا مبالغه دارد. نکته دیگر این است که در این مجازات ولیّ دم کارهای نیست و نمیتواند بگوید مثلاً پدر مرا کشته است و او را میبخشم. این جرم محاربه حد است و قصاص نیست. بنابراین، این مبالغه بدینمعناست که ولیّ دم نمیتواند ببخشد و باید سریعاً اعدام شود.
دیدگاه علامه طباطبایی
آخرین دیدگاه از علامه طباطبایی است (من ترجمه تفسیر آن را آوردهام) که ایشان هم به این نکته اشاره کرده است و با تفاوت مختصری میگوید: معنای حقیقی محاربه امکان ندارد. باید بگوییم معنای مجازی است. اگر معنای مجازی شد، مفهوم گستردهای پیدا میکند و حتی مخالفت با هر حکم شرعی بهنوعی محاربه با خدا و رسول است. ولی اگر بخواهیم محاربه با خداوند و رسول اکرم را به این گستردگی بگوییم، ایشان میگوید که چنین چیزی امکان ندارد و آخر به جایی میرسد که باید بگوییم این ابطال اثر چیزی از رسول اکرم۹ است که خدای سبحان برای او ولایت دارد. رسول از جانب خدا ولایت دارد، همانند جنگیدن کفار با رسول اکرم۹ و مسلمانان و راهزنیِ راهزنان که امنیت عمومی را خدشهدار میسازند. امنیتی را که با گسترش دامنه ولایت رسول است، گسترش داده است.
تقریباً معلوم است که علامه از رشید رضا الهام گرفته است. ایشان بحث معنای مجازی را در مفهموم اعم از مفهوم امنیت آوردهاند. ولی نکتهای که هست، با آن بخش دوم که میفرمایند: با در نظر گرفتن مراد، منظور از محاربه با خدا و رسول، افساد در زمین از راه اخلال به امنیت عمومی و راهزنی است، نه مطلق محاربه؛ یعنی اگر قرار باشد ما بگوییم محاربه مجازی هر نوع مخالفت کردن با خدا و رسول است.
علامه طباطبایی در ظاهر «يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً» را اخص از محاربه میداند؛ لذا ایندو که با هم ذکر شده است، محاربه با خدا سعی در فساد است و وقتی اینگونه است، این را به اخلال در امنیت عمومی برمیگردانند. البته واقعیت این است که گاهی فکر میکنم با اینکه علامه طباطبایی تفسیر قرآن به قرآن دارند، انصافاً اگر روایات و مجموع مباحث ذیل آیه شریفه در فقه ما نبوده است، اینکه محاربه خدا و رسول حقیقی نیست و مجازی است. مجازی در جایی است که پیامبر۹ دامنه ولایتش آنجا را میگیرد و آن را هم روی مسئله قطع طریق و راهزنی به دلیل اینکه سعی فساد در زمین است، این خیلی مشکل بوده است. معلوم است که بالأخره ایشان هم از این نکته استفاده کردهاند.
دیدگاه فقهای شیعه در مورد محاربه
در ادامه، بحث را از نقل قولها تمام میکنیم و به دیدگاه فقها نیز میپردازیم. دیدگاه فقهای شیعه این است که محاربه همان راهزن است. این تعبیر شیخ طوسی است که مراد از قطاعالطریق کسی است که سلاح برمیکشاند و راه را برای کسی که میخواهد راه برود، میبندد یا خوف ایجاد میکند. در روایت دیگر ذکر کرده است ک این تعبیر که باید اهل ریبه باشد یا نه، مثلاً شخصی را که قبلاً اینکاره نبوده است یا در آن شبهه راهزنی نیست، شامل میشود یا نه؟ ولی بالأخره مراد کاملاً اینطور است. از متأخران ما مثل مرحوم امام خودشان در تحریر الوسیله این نکته را دارد که میگویند محارب این است و میدانید مرحوم امام از این آیه شریفه استفاده نکرده است که مفسد بما اینکه مفسد است، میشود که به قتل برسد. این دیدگاها بهاجمال در آیه شریفه وجود دارد و در باب فقها عبارات فراوانی است و شاید کسی نباشد که موضوع این آیه شریفه را بر چیزی غیر از قطاعالطریق حمل کرده باشد، مگر بعضی از معاصران که خواستهاند از آیه چیزی دیگر استفاده کنند.
تفاوت بین افساد و محاربه در آیه شریفه (آیه ۳۳ مائده)
با توجه به این مطالبی که ذکر کردهایم، مقداری به صورت تحلیلی میخواهم بیشتر به این چند بحث بپردازم. نخست اینکه موضوع آیه شریفه چیست؟ آیا محاربه و افساد با این معانی که ذکر کردهایم، جمعاً یک موضوع است و کسی باید محاربه کند؟ «يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً»، هر دو جزئی هستند که وقتی با یکدیگر جمع شوند، آن احکام چهارگانه میآید یا محاربه و افساد هرکدام موضوع جداگانهای است؟ کسی افساد کرده باشد، اما محاربه نکرده باشد. برای مثال فرض کنید کسی با هدف اینکه جامعه را به ناامنی بکشد، در کیکهایی که منتشر میشود، قرص میگذارد. این کار نیز افساد با آن مفهوم کلی است، ولی محاربه نیست. “جرد السلاح” به آن معنا نیست. آیا این هم کافی است؟
اگر کسی بگوید موضوع محاربه و افساد هرکدام جداگانه است، میگوید بله، مفسد فیالارض است و جداگانه باید اعدام شود، آن یکی هم محارب است و باید جداگانه اعدام شود. سومی این است که موضوع افساد است و محاربه یکی از موارد افساد است. آنچه در این آیه شریفة «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً»،[۶] آمده است، اعم بعد از اخص است؛ یعنی محاربه یک مصداق است، ولی کل افساد موضوع است. ازاینرو ما از آن استفاده میکنیم که محارب باید کشته شود، ولی خیلی موضوعیتی ندارد؛ چون یکی از مصادیق است که اول خاص را گفتهاند و بعد عام را مطرح کردهاند. لذا هرکسی که بهنوعی فساد در جامعه ایجاد کند، واجبالقتل میشود و چهارم هم اینکه اگرچه محاربه مصداقی از فساد است، ولی موضوع محاربه است، نه افساد. چهارمی را اخص و اعم میپذیریم، ولی موضوع آن اخص است؛ یعنی همان محاربه است. اینطور نیست یک محاربه داشته باشیم که افساد ایندو با هم جمع میشود. محاربه اخص از افساد است، ولی اینجا چهارم است. مشهور این است که موضوع این آیه شریفه جمع ایندو است: محاربه و افساد. دلیلشان هم این است که میگویند چون در آیه شریفه با «واو» عطف کرده، صرف محاربه نیست؛ صرف فساد هم نیست، بلکه جمع ایندو است.
این موضوع آیه شریفه است و هرکدام از اینها بهطور خاص نیست. واو برای جمع است. اگر کسی بخواهد بگوید واو برای تنویع و تردید است، آنجا باید “واو” اگر به معنای “او” باشد، دلیل میخواهد. در ادامه آیه گفته است که در آنجا برای تنویع است و لذا جمع آن اشکال دارد. اینجا چون واو است، تنویع آن اشکال دارد. ظاهر آیه شریفه این است و مصداق آیه شریفه که سبب نزول باشد و اینگونه که پیدرپی نقل شده است، از قضا هر دو است؛ یعنی هم محاربه است و هم راهزنی است. این نوع محاربه و راهزنی، هرچند برای افراد کمی صورت میگیرد، اما زمینه فساد را در زمین فراهم میکند؛ ازاینرو کسانی که نگهبان شترها هستند، کشته شدهاند و نگهبانان شترها میگویند نکند دو نفر پیش ما بفرستند و همانطور شود. اگر اینها فرار کنند یا گروهی شوند، مردم میترسند؛ بهویژه شما در نظر بگیرید در راههایی که آنموقع ناامنی بهطور جدی بوده است.
این دیدگاه اول است که ما محاربه و افساد را میگوییم که رویهم دو موضوع است. برخی گفتهاند که نه، محاربه و افساد هرکدام موضوعی جداگانه دارد و افساد بهتنهایی کافی است؛ برای اینکه افرادی را که مفسد فیالارض هستند، به قتل برسانیم. شاید در قانون مدنی ما هماکنون این مسئله بهنوعی تأیید شده است. این قانون که ماده ۲۸۶ قانون مجازات اسلامی است و در سال ۹۲ تصویب شده است، عبارت است از:
هرکس بهطور گسترده علیه تمامیت جسمانی افراد، علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب، اخلال در نظام اقتصادی کشور، احراق و تخریب، پخش مواد سمی و میکروبی و خطرناک یا دایر کردن مراکز فساد و فحشا یا معاونت در آنها که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور، ناامنی یا ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی یا سبب اشاعه فساد و فحشا در حد وسیع گردد، مفسد فیالارض به شمار میآید و به اعدام محکوم میشود.
کسانی که این قانون را نوشتهاند و تأیید کردهاند، نگاهشان با مشهور فقهای ما متفاوت است؛ زیرا مشهور فقهای ما مفسد فیالارض را موضوع جداگانهای نمیدانستند و ازجمله مرحوم امام از این آیه شریفه (آیه ۳۳ سوره مائده) جمع ایندو را موضوع حکم میدانستند، نه اینکه چون صرف افساد فیالارض است را موضوع حکم بدانند. البته شاید مشهور است که امام خمینی; بالأخره با چنین مواردی که مواجه میشدهاند، به فتوای مرحوم آیتالله منتظری ارجاع میدادند که ایشان ظاهراً در اوایل نظرشان همین بوده است، ولی بعد از مدتی نظرشان عوض شده است. اینطور نیست که این دیدگاه طرفداری نداشته باشد، ولی بسیار اندک هستند و کسانی که ایندو را جداگانه میگیرند، مفسد فیالارض را جدای از موضوع حکم میدانند.
این دیدگاه -همانطور که عرض کردهام- شاید اینطور بگویم که محاربه و افساد هرکدام را جداگانه میبینند و این نتیجه را میگیرند. سوم اینکه موضوع افساد است و محاربه یکی از موارد افساد است؛ لذا چون موضوع افساد است، پس هر مفسد دیگر را هم میتوان براساس دلالت این آیه شریفه کشت یا احکام چهارگانه را وارد کرد. بنابراین، هیچ دلیلی ندارد و دو موضوع به هم عطف شده است و بگوییم محاربه مصداق است و بگوییم این مفهوم عام است که خاص از آن است.
بله، درست است که امکان دارد کسی بگوید در بسیاری از موارد محاربه، افساد هم باشد یا حتی به قول برخی که معتقدند موضوع محاربه و افساد دقیقاً منطبق برهم است؛ یعنی هرجا محاربه هست، افساد نیز وجود دارد. از این طرف میگویند درست است، ولی اینکه بگوییم آیه شریفه هر مفسدی را گفته است، چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ پس چرا «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذينَ يُحَارِبُونَ» محاربه را ترک کرده است؟
ما به صرف اینکه استحسان کنیم که مفهوم افساد اعم است و بعد آن را بهطورکلی کنار بگذاریم و بگوییم هرجا افساد بود کافی است، اینجا از باب عطف اعم بر اخص شاهدی ندارد. البته براساس دیدگاه چهارم که اگر کسی بخواهد بگوید که برخی گفتهاند اگرچه محاربه را مصداقی از فساد دانستهاند، ولی موضوع محاربه است، نه فساد؛ یعنی مقصود این باشد که نمیتوانیم جایی پیدا کنیم که محاربه باشد، ولی فساد نباشد؛ پس همه محاربهای خدا و رسول مصداق فساد است، اما چه کنیم که آیه شریفه موضوع آن محاربه است.
نظریه چهارم با دیدگاه اول درنهایت یکی است؛ یعنی کسانی که نظریه نخست را محاربه میدانند، گاهی اوقات با فساد جمع میشود، گاهی اوقات هم فساد هست ولی محارب نیست. اما قرآن کریم میفرماید: محاربه از طریق فساد، یعنی نظرشان این بوده است که «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً». به قول مرحوم علامه طباطبایی، که میگوید محاربه با رسول مفهوم عامی است که با حکم شما مخالفت کند. در خانه خودتان یک کار غیرشرعی را انجام ندهید. این هم بالأخره نوعی درافتادن با خدا و با حکم خداست. ولی این فساد در آن نیست. «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً» در این مضوع صدق نمیکند. گاهی نیز کسی «وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً» را انجام میدهد، اما محاربه با خدا و رسول عنوانش صدق نمیکند و بعضی از موارد را گفتهایم که برای مثال الآن کسی شایعهپراکنی کند که این بحث بسیار عجیب است و این یکی از مصادیق افساد است که اگر گسترده باشد، زمینه اعدام را هم فراهم میکند. نظریه نخست میگوید: ایندو با هم جمع میشود و با هم موارد افتراق دارد.
دیدگاه چهارم میگوید: همه موارد محاربه اخص از فساد است، ولی موضوع محاربه است. میخواهم بگویم از لحاظ عملی با هم تفاوت زیادی ندارد و نظر چهارم را به نظر اول عطف کنیم. بالأخره نتیجه دیدگاه دوم و سوم این است که افساد هرجا باشد، حکم به اعدام داده میشود. این افساد گسترده یا اینکه افساد موضوع جداگانهای است یا اینکه افساد تنها موضوع آیه شریفه است. در مورد افساد که اینطور ذکر کردهاند.
حکم به کشتن برخی افراد در فقه
این بخش واقعاً جای بحث بسیاری دارد. اگر کسی نگاه کند، مواردی در فقه داریم که این افراد را گفتهاند بکشید، به دلیل اینکه روی زمین افساد دارند. یکی در مورد کسی است که عادت به کشتن بندگان دارد، یکی در مورد کسی است که عادت به کشتن اهل ذمه دارد، یکی در مورد کسی است که خانه دیگری را آتش میزند ، کسی در خانه است و خانه را به آتش میکشد و هم خودش کشته میشود، هم خانه آتش می گیرد. البته از باب افساد، نه از باب قصاص. از باب قصاص ورثه میتواند ببخشد، ولی از باب افساد نمیتواند ببخشد.
اینها بهطور خاص روایاتی دارد و براساس آن روایات میشود حکم کرد که چنین افرادی باید کشته شوند. یا مواردی از این دست. مورد دیگری نیز هست که الآن در ذهنم نیست. ولی اگر بخواهیم که مطلق مفسد فیالارض را براساس این آیه شریفه بگوییم، موجب احکام چهارگانه است. اگر بخواهیم چنین چیزی را از آیه شریفه برداشت کنیم، بر اساس اینکه افساد بهتنهایی موضوع حکم است که خلاف ظاهر آیه و خلاف سبب نزول آیه است و نمیشود بهسادگی این نظریه را ارائه کرد.
شرایط برداشتن جرم محاربه از نظر فقهی
اما بحثی که این روزها درباره محاربه نیز مقداری مطرح شده است که آیا محاربه یعنی کسی که راهزن و قطاعالطریق است یا اینکه مفهوم عامی دارد و هرکسی که به یک معنا، چه با مسلمان بجنگد چه با حکومت اسلامی بجنگد، همه اینها جزو محاربین هستند و میتوان آنان را به قتل رساند؟ اینکه یک مفهوم وسطی که تلاش برای براندازی حکومت اسلامی است.
تقریباً بیشتر فقهای ما و برخی از مفسران بر این عقیدهاند که آیه محاربه درباره مسلمانان است و درباره غیرمسلمانان نیست. به دو دلیل: یکی اینکه بعد از این آیه و آیه بعدی یک استثنا میزند و میگوید: «إِلَّا الَّذينَ تَابُوا»؛[۷] مگر کسانی که توبه میکنند. اگر کسانی که توبه میکنند، معنایش این است که صرف توبه کردن از این مجازات باز میدارد؛ یعنی مجازات مفسدین این چهار مورد است و مجازات محاربین نیز این چهار مورد است، مگر اینکه توبه کنند. قبل از مرحوم علامه طباطبایی مفسران زیادی گفتهاند که این بخش به کافرانی که از بیرون میجنگند مربوط نمیشود؛ زیرا کفار صرف دست کشیدن، از محارب است و آنها را بری نمیکند، باید ایمان بیاورند. اینکه میفرماید: صرف توبه کردن، مشکلشان را حل میکند و اگر کسی قطاعالطریق بوده و مردم را ترسانده، ولی قبل از اینکه به آن دسترسی پیدا کنند، توبه کرده است.
اینجا میگوید: «أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ یعنی اینکه گویا توبه اینها سبب میشود که جرم محاربه برداشته شود. یکی اینکه حتماً باید مسلمان باشد، اما اینکه مسلمان است. دلیل دیگر اینکه هنگامی که به این آیه شریفه نگاه میکنیم، پس کفار را دربرنمیگیرد و پیامبر۹ وقتی با کفار میجنگیدند، هیچگاه این احکام چهارگانه را پیاده نمیکردهاند. اینطور نبوده که مثلاً با فلان قبیله جنگیدهاند، بعد هم مثلاً تعدادی از آنها را نفی یا مثلاً سلب کردهاند. اینکه بگوییم غیرمسلماناند را باید کنار بگذاریم. اما مسلمانانی که کار محاربه را انجام میدهند، چه کسانی هستند. اگر بگوییم مسلماناند و فقط برای براندازی حکومت رفتار کردهاند -آنطور که مرحوم آقای مؤمن ذکر میکنند- که خیلی سریع پیامبر عظیمالشان۹ حیثیت او همان تشکیل حکومت اسلامی بوده است. ازاینرو هرکسی با حکومت اسلامی بجنگد، هرچند بعد از پیامبر عظیمالشان اسلام باشد، در زمره محاربین قرار میگیرد.
مصداق محارب و مفسد از نگاه آیات شریفه
روشن است اگر بخواهیم اینگونه بگوییم، آنگاه با مفهوم بغات و باغی و کسانی که علیه حاکمیت رفتار میکنند و حکم خاصی دارند، چه میکنیم؟ چون آنها احکام خاصی دارند و از قضا یک تفاوتهایی نیز دارد؛ یعنی فرض کنید که اسیر بغات را نمیکشند، اما محاربی که اسیر شده باشد، این احکام را دارد و باید کشته شود. این فرقها را دارد. نمیشود بهسادگی مسئله بقات را که به کسانی که علیه مسلمانان یا دولت اسلامی سلاح کشیدهاند و در سوره مبارک حجرات هم از آنها یاد شده است، آن را به این آیه شریفه متصل کنیم. این آیه شریفه -همانطور که ذکر شده است- هم در سبب نزول و هم در نوع توبهاش که بعداً ذکر کرده است، هم در تنویع احکام، با آنچه برای بقات و برای مفسدین فیالارض ذکر شده است فرق میکند. جالب است همین ماده قانونی که خواندهام، با اینکه میگوید مفسدین فیالارض، خودش چهار حکم را نمیگوید. اگر براساس این آیه شریفه ما مفسد را بگوییم حکمش این است که باید «أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا»؛ پس چرا میگوییم باید اعدام شود که یک نوع ابهام در استنباط است و کسانی که ذکر کردهاند، گویا از آن دو سه مورد دیگر گذشتهاند.
اگر افساد در اینجا مطرح میشود و ما نمیتوانیم موضوعی را برداریم، حکم آن را یکچهارم از آن چهار مورد ذکر کنیم. پس ما نمیتوانیم از این آیه شریفه حکم افساد برداشت کنیم و نمیتوانیم از کسی که با دولت اسلامی جنگیده است، حکم محارب برداشت کنیم. هم به سبب نزول و هم بهخاطر نوع برداشتی که فقهای مشهور ما از آغاز تاکنون داشتهاند. که در زمان ما این مسئله طرح شده است که کسانی را که در برابر دولت اسلامی سلاح برمیگیرند، محارب بنامیم. وقتی محارب شدند باید بگوییم که احکام چهارگانه را دارند. درمجموع آنچه من استفاده میکنم، به لحاظ موضوعی به نظر میرسد همان چیزی است که فقهای بزرگ ما استفاده کردهاند. باید بگوییم موضوع مجموع محاربه و افساد است و میشود مصادیق را دید که محاربه هست، افساد نیست یا افساد است و محاربه نیست. اما آیه شریفه بالأخره این دو مسئله را با هم موضوع قرار داده است.
روایات فراوانی این موضوع را تأیید میکند که مصداق آن، کسانی است که سلب امنیت عمومی میکند. سلب امنیت عمومی غیر از مبارزه با دولت است؛ زیرا مبارزه با دولت گاهی اوقات است که ربطی به سلب امنیت عمومی ندارد. یادمان است که قبل از انقلاب با دولت شاه مبارزه میکردیم، اما مردم وقتی مبارزین را میدیدند، به خانههایشان میبردند؛ یعنی هیچکس احساس ناامنی نمیکرد. احساس میکردند که نمیخواهند به آنها ضربه بزنند. اینها میخواهند با دولت مبارزه کنند، بهخاطر اینکه مشکلاتی داشتهاند.
این دو موضوع کاملاً تفکیک پذیرند و آنچه در آیه شریفه است، البته با بحثهای اجمالی که در روش برداشت سلب امنیت عمومی از متن آیه شریفه نقل میشود که بعضی از موارد آن قابل بحث است. اما هم سبب نزول آیه شریفه و هم روایات متعددی که در ذیل آیه شریفه است، این مطلب را میرساند.
در ظاهر نمیشود از آیه شریفه بیشتر از این استفاده کرد. همانطور که عرض کردهام و این را آوردهام، ندیدهام که در قرآن از افساد در مورد این افراد سخنی بیاورد؛ مانند نقاشی که کارش را تکرار میکند، قاتل اهل زمه که به کشتن بندگان عادت داشته باشد، یعنی عبید نه بندگان خدا، یعنی کسی که بنده بکشد یا اینکه کسانی که خانه دیگران را به آتش بکشاند، اینها چیزهایی است که در فقه ما ذکر شده است که به خاطر افساد این افراد کشته شوند. اما موضوع افساد بهطور خاص که موجب قتل شود، هیچجا در قرآن کریم نیامده است.
حکم کشتن فرد بهخاطر قصاص یا فساد
نکته دیگر که بعضی از دوستانی که بحث قرآنی میکنند، باید دقت داشته باشند که در آیه شریفه گفتیم شاید کسی از آیه اول استفاده کند که گفته است: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً»؛ این آیه شریفه میگوید هرکسی که دیگری را بدون قصاص و بدون فساد در زمین بکشد، گویا همه مردم را کشته است. خود این آیه شریفه نشان داده است اگر شخصی فرد دیگری را بهمنظور قصاص بکشد اشکالی ندارد و دیگر همه مردم را نکشته است. اگر کسی، دیگری را بهخاطر فساد در زمین بکشد، آن هم اشکال ندارد. آن هم مصداق «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَميعاً» نمیشود و بعضی به این تمسک کردهاند که این آیه شریفه که قتلش موجب همه مردم حساب میشود، با معانی که آنجاست، کسی است که غیر از طریق قصاص و غیر از طریق فساد در ارض کشته شود، چون اینطور است که فساد در ارض میتواند خودش موضوع حکم باشد و این اشکال را کردهاند. اگر شخصی فرد دیگری را بکشد، گویا همه مردم را کشته است. ولی اگر کسی به صورت قصاص یا به صورت فساد دیگری را بکشد، آنجا این حکم وجود ندارد. دو جواب میدهم و بحث را تمام میکنیم. در اصطلاح این آیه شریفه را میگویند از باب مفهوم لقب است و از باب مفهوم شرط نیست و مفهوم لقب به قول اصولیها حجیت ندارد. کسی که نفسی را به غیرنفسی بکشد یا کسی که نفسی را بدون مسئله فساد بکشد، نتیجه این است که گویا همه مردم را کشته است.
ولی اگر کسی را بهخاطر قصاص بکشد یا برای فساد بکشد، چیست؟ آن حکم را اگر در نظر بگیریم، به صورت شرط بیان نکرده است که بگوییم مفهوم شرط است؛ این به صورت لقب است.
نکته دیگر که خیلی مهمتر از این است، بلافاصله بعد از این آیه شریفه، مسئله فساد را مطرح کرده است یا این دو آیه دقیقاً پشت سر هم هستند؛ یعنی در آیه قبل این مسئله را در جنبه قتل نفس بحث کرده است. اینجا اگر کسی فساد کرده باشد، حکمش چیست؟ آن کسی که فساد کرده باشد، نمیگوید حکمش بهتنهایی قتل است؛ یعنی آنها اجمالاً در آن طرف نسبت به کسی که قتل غیرمطلوب داشته است، بیان میکند، ولی اینکه قصاص چه شرایطی دارد یا فساد در زمین چه شرایطی دارد، در چه صورتی میشود کسی را کشت و در چه صورتی نمیشود کشت، آنجا که عقد اثباتی آیه شریفه در آیه بعد توضیح میدهد. در آنجا که گفته است فساد فیالاض، کسی که فساد در زمین دارد، در چه صورت کشته میشود؟ وقتی «يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» هم باشد، شما بگویید با کسی که فساد در ارض کرد، چه کنیم؟
نقش حاکم در شناسایی و حکم مجازات برای جرمهای کمتر از حد
قتل به این معنا در آیه شریفه ثابت نمیشود، اما بالأخره کسی که مرتکب گناه گستردهای شود، در مواردی که حکم حدی برای جرمی نیست، قاعده این است که حاکم باید اینجا تصمیم بگیرد. میدانید که جرمهای فراوانی هستند که حد ندارند، ولی به ما یراهم الحاکم برمیگردد. اینگونه نیست که بگوییم کسی فساد کرد، فساد بهتنهایی کسی که برداشته است؛ مثلا روغن تاریخگذشتهای را در همه جای شهر پخش کرده ، همه را مریض کرده است، این فساد به شمار میآید، ولی اینکه فساد گستردهای است، حکم آن چیست؟ حکم حدی اعدام در آیه شریفه به دست نمیآید؛ اگرچه به تناسب کاری که انجام داده است، باید تعزیر شود و طبق قاعده، قتل نمیتواند باشد. باید امر خفیفتر از این باشد. این بحث اجمالی که خدمت عزیزان ارائه دادهام. امیدوارم که با نقدهای دوستان حاضر و کسانی که بعداً طرح میکنند به نتیجه بهتری برسد.
[۱]. ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۴۸٫
[۲]. «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُون» (بقره، ۲۷۹).
[۳]. «الفاء والسين والدال كلمةٌ واحدة، فَسَدَ الشَّىء يَفْسُد فساداً وفُسوداً، وهو فاسِدٌ وفَسِيد» (ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۵۰۳).
[۴]. «خروج الشيء عن الاعتدال، قليلاً كان الخروج عنه أو كثيراً، ويضادّه الصّلاح، ويستعمل ذلك في النّفس، والبدن، والأشياء الخارجة عن الاستقامة، يقال: فَسَدَ فَسَاداً وفُسُوداً وأَفْسَدَهُ غيره» (راغب اصفهانی، مفردات، ص۶۳۶).
[۵]. مائده، ۳۸٫
[۶]. مائده، ۳۳٫
[۷]. «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» (مائده، ۳۴).