موسسه فهیم

قرآن

تغني به قرآن

اين حديث از پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) منقول است. در بعضي از موارد نقل، كلام فوق صدر و ذيلي ندارد اما در بعضي ديگر اين گفتار پس از امر به تزيين قرآن به وسيلة صداي خوش و يا پس از امر به بكاء، تباكي و تغني به قرآن آمده است.

تغني به قرآن

گفتاري كوتاه پيرامون روايت: ليس منّا من لم يتغن بالقرآن[1]

كاظم قاضي زاده

 

اين حديث از پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) منقول است. در بعضي از موارد نقل، كلام فوق صدر و ذيلي ندارد اما در بعضي ديگر اين گفتار پس از امر به تزيين قرآن به وسيلة صداي خوش و يا پس از امر به بكاء، تباكي و تغني به قرآن آمده است. روايات ديگري نيز از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه يا در آن ها لفظ «تغني» هست و يا لفظ مشابه آن «ترنم» در آن به كار رفته است. در مجموع شش حديث در اين زمينه ارائه مي شود، به جز حديث مذكور، پنج حديث ديگر براي توضيح اين حديث ارائه شده است. ولي آن احاديث بحث مستقلي را بر نمي تابد. ابتدا متن و ترجمة احاديث را ارائه مي نماييم. پس از آن ضمن ارائة سند هر يك به قوت و ضعف آن ها اشاره مي كنيم. در پايان نيز از مدلول روايت و توجيهات گوناگوني كه دربارة آن آمده است، ياد مي كنيم و به بررسي آن ها مي پردازيم.

 

متن و ترجمة روايات

1.                  عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): ليس منّا من لم يتغن بالقرآن[2].

از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: كسي كه به قرآن «تغني» نكند از ما نيست.

2.                  عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): ان القرآن نزل بالحزن فاذا قرأتموه بكّوا و ان لم تبكوا فتباكوا و تغنوا به فمن لم يتغن بالقرآن فليس منّا[3].

از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: هر آينه قرآن به صورت حزين نازل شده است، پس هنگامي كه قرآ» خوانديد گريه كنيد و اگر گريه نكرديد (نتوانستيد گريه كنيد) تباكي نموده (حالت گريان بخود بگيريد) و به قرآن تغني كنيد، پس هر كس به قرآن تغني نكند از ما نيست.

3.                  عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): زينوا القرآن باصواتكم ليس منّا من لم يتغن بالقرآن[4].

از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: قرآن را با آواز هايتان آرايش ببخشيد. از ما نيست كسي كه به قرآن تغني نكند.

4.                  عن النبي(صلي الله عليه و آله و سلم): ما اذن الله لشيء ما اذن لنبي حسن الصوت يتغني بالقرآن يجهر به[5].

از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: خداوند به چيزي گوش نداده است (يا اجازه نداده است) آن گونه كه به صداي بلند و همراه با تغني پيامبر خوش صدايش گوش داده است (يا اجازه داده است).

5.                  عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): ما اذن الله لشييء ما اذن لنبي حسن الترنم بالقرآن[6].

از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: خدواند به چيزي گوشه نداده است ( يا اجازه نداده است) آن گونه كه به صداي قرائت قرآن پيامبر خوش نغمه گوش داده است (يا اجازه داده است).

6.                  عن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): الله اشدّ اذناً الي الرجل الحسن الصوت يتغني بالقرآن يجهر به من صاحب القينة ال قينة[7].

خداوند به صداي مرد خوش صدايي كه با صداي بلند تغني به قرآن مي كند بيشتر گوش مي دهد از صاحب كنيز خوش خواني كه به صداي آن كنيز گوش مي كند.

 

بررسي سندي

جز روايت اول و دوم بقيه روايات فقط در جوامع روايي سني وجود دارد. حديث اول را شيخ صدوق در معاني الاخبار و سيد مرتضي در امالي آورده است. صدوق روايت را ره طور مسند از ابو عبيد قسم بن سلّام و سيد مرتضي به صورت مرسل از همو نقل كرده است. اما واسطة نقل قاسم بن سلّام (157- 224) تا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بايد حدوداً پنج واسطه باشد، روشن نيست. قاسم بن سلام گرچه از بزرگان عصر خود بوده است، اما غير شيعه بوده است و در كتب رجالي ما نيز نامي از او به ميان نيامده است[8]. علامة مجلسي نيز روايت را به نقل صدوق آورده است. حاجي نوري نيز در مستدرك الوسائل حديث را آورده است.

روايت دوم مرسل است و علامة مجلسي آن را از جامع الاخبار نقل نموده است، در تفسير مجمع البيان و تفسير صافي نيز اين دو روايت به طور مرسل نقل شده است و در مستدرك الوسائل نيز حديث وجود دارد ولي او هم جامع الاخبار و سيد مرتضي نقل كرده است، در مجموع اين دو روايت سند قابل اعتمادي در نزد خاصه ندارد.

در جوامع روايي سني همة احاديث مذكور ديده مي شود. حديث اول به كرات در كتب عامه نقل شده است. كنزل العمال خود در دو مورد اين حديث را مي آورد و مصدر نقل روايت را بيش از 15 كتب پيشين و دست اول ذكر مي كند. صحيح مسلم، بخاري، احمد بن حنبل و سنن ابي داوند و سنن الدارمي از اين جمله هستند. راوي بلاواسطه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز متعدد است، بعضي حديث را از ابن عباس، عده اي از ابولبابه از منذر، بعضي ديگر از سد و گروهي از عايشه يا ابوهريره نقل كرد ه اند.

كتب غير روايي، مانند تفسير قرطبي و لسان العرب و النهاية نيز روايت را به نقل صحاح آورده اند. حديث دوم از سن ابن ماجه و بيهقي نقل شده است.

حديث سوم و چهارم در كتاب التاج الجامع للاصول به نقل از بعضي از كتب اصلي آمده است. نويسنده اين كتاب مي نويسد: اولي روايت از صحيح بخاري و سنن ابي داود و دومي را از اين دو كتاب و صحيح مسلم نقل كرده است.

حديث پنجم در مغني ابن قدامه آمده است.

حديث اخير را نيز در كنز العمال ديديم. وي نيز ار مستدرك حاكم، صحيح ابن حبان و سنن بيهقي نقل كرده است.

با توجه به مدلول احاديث، چنين مي نمايد كه مدلول حديث اول در ديدگاه اهل سنت متواتر اجمالي باشد و اگر هم تواتر مقبول نباشد، شهرت روايي و استفاضة آن ترديد ناپذير است.

 

بررس دلالي

در تفسير مدلول روايت اختلاف نظر هاي زيادي هست. اين اختلاف نظر ها مي تواند مستند به يكي از امور زير و يا مجموعة آنها باشد. به تعبير ديگر اشكالات سه گانة زير كه به بعضي از معاني حديث وارد شده، قرآن پژوهان را به گزينش معاني مختلفي كشانده است. اين امور عبارتند از:

1.                  لفظ تغني كه از مادة غني اشتقاق يافته است مشترك لفظي است و لااقل به دو معناي «طلب بي نيازي» و «غناء به صوت» آمده است.

2.                  «غناء» مطلقاً حرام است (لااقل در ديدگاه عده از انديشمندان). چگونه روايت فوق تغني به قرآن را مطلوب دانسته است؟ اگر غناء به كلام باطل موجب عقاب الهي است تغني به قرآن داراي عقوبت چند برابر است[9].

3.                  لازمة مدلول روايت (بر فرض تسليم جواز تغني به قرآن) آن است كه هر كس قرآن را بدون تغني بخواند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا از دين وي به دور باشد. اين مطلب نيز قابل قبول نيست. تكليف كساني كه قدرت بر تغني ندارند چه خواهد بود؟

اشكالات فوق، موجب ارائة معاني متفاوت و ارتكاب نأويلات گوناگوني در معناي اين حديث گرديده است. ما ضمن طرح تك تك معاني ارائه شده، به بررسي آن ها مي پردازيم.

1.                  تغني به معناي تحسين صوت و ترجيع در آن است و مفهوم روايت آن است كه: هركس در قرائت خويش از صداي نيكو استفاده نكند و صدا را در حلق نچرخاند از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست.

سيد مرتضي اين احتمال را بدون تأييد يا تكذيب آورده است[10]، امين الاسلام طبرسي در آخرين مقدمة تفسير مجمع البيان ضمن نقل روايت دوم مي نويسد: بعضي تغني را به استغناء تأويل برده اند. اما اكثر عماء بر آن اند كه مقصود از تغني تزيين صدا و تحزين آن است[11]. فيض كاشاني نيز در مقدمة تفسير صافي ضمن اشاره به روايت منقول در مجمع البيان و بعضي از روايات ديگر مجموعاً جواز تغني و ترجيع به قرآن بلكه استحباب آن را استفاده كرده است[12].

شافعي از اهل سنت نيز تغني را به معناي «تحسين القرائة وترقيق آن» مي داند[13].

ابوالعباس نيز اين معنا را به عنوان يكي از دو احتمال مي پذيرد[14]. قرطبي نيز اين قول را به ابي عاصم النبيل، شافعي و طبري نسبت داده است[15].

جواب هاي اين گروه نسبت به اشكالات مطروحه مي تواند اين گونه باشد، گرچه بعضي نيز صريحاً به گوشه هايي از مطالب زير اشاره كرده اند.

در برابر اشكال اول مي توان گفت: اگر پذيرفته شود كه تركيب تغني از باب «تفعل» به غير از تغني به صوت و غناء استعمال شده باشد و يا حتي بر آن وضع شده باشد قراين داخلي راهي براي قبول معاني ديگر در اين حديث نمي گذارد. روايت دوم و سوم به مناسبت صدر و ذيل، تغني را ظاهر در «غناء با صوت» مي سازد چرا كه تنها اين معنا با تزيين و بكاء در هنگام قرائت سازگار است (تغني مي تواند شادي آفرين يا حزن انگيز باشد). روايات اخير (چهارم و پنجم و ششم) نيز گرچه در مدلول خود تفاوتي با مدلول سه روايت اول دارد، اما روشن است كه در اين روايات نيز «يتغن» معنايي غير از معناي فوق را برنمي تابد خصوصاً اگر «اذن» را به معناي استماع بدانيم نه به معناي اجازه دادن. البته اين امكان هست كه شخصي مدلول روايات اول تا سوم را با روايات اخير از يك وادي نداند و لذا نكتة اخير فقط جنبة تأييد دارد و به عنوان دليل اقامه نمي شود.

اشكال دوم، اشكالي مبنايي است. لذا كسي كه در بحث غناء حرمت مطلق آن را پذيرفته است، نمي تواند اين معنا را بپذيرد. حتي روايات ديگري كه امر به تحسين قرائت و يا ترجيع قرائت مي كند با توجه به اين ديدگاه فقهي پذيرفته نيست. لذا شيخ انصاري (ره) روايات ترجيع قرآن را حمل بر چرخاندن صدايي كرده است كه به حد غناء نرسد[16].

علامة مجلسي تحسين صداي قرائت را به معناي صدايي كه جوهرة زيبا دارد و يا حداكثر ا تحزين همراه است دانسته است[17]. شيخ صدوق و شيخ محمد حر عاملي نيز موارد مشابه را بر صداي نيكويي كه به غناء شبيه نشود تفسير كرده اند[18]. اما اگر كسي مطلق غناء را حرام نداند يا اصولاً محرمات ديگري را كه ملازم با غناي زمان صدور روايات بوده است- مانند فيض كاشاني- موضوع حرمت بداند[19]، يا در ميان افراد غناء قايل به تفصيل شود و فقط غناي شهواني و لهوي را حرام بداند (مانند محمد بن ماجدبن ابراهيم حسيني[20] و بعضي از معاصران)[21]. در اين صورت از ناحية اشكال دوم نيز محذوري در تعبد به اين معنا نخواهد بود. حداكثر آن است كه مدلول اين روايات كه به طور مطلق امر به تغني قرآن كرده، به مدلول روايات كه غناء لهوي را حرام مي داند تقييد خورده و تغني در قرآن را مقيد به عدم لهوي بودن بنماييم. فيض كاشاني خود چنين استفاده اي كرده است[22].

از محقق سبزواري نيز اين مطلب نقل شده است.

اشكال سوم نيز ( در صورت رفع اشكال دوم) مي تواند مرتفع شود. اول آنكه داشتن شرايط تكليف و شرايط تنجز آن براي لزوم انجام آن لازم است و اگر كسي قدرت بر تغني و تحسين ندارد خطاب شامل او نمي شود يا اگر هم خطاب او را شامل شود، معذور است. دوم آنكه در اين معناي از روايت مي توان «ليس منّا» را «ليس علي اخلاقنا» معنا كرد نه «ليس علي ديننا». با اين ترجمه كه خلاف ظاهر هم نست، مشكلي از ناحيه اشكال سوم باقي نمي ماند[23]. جواب ديگر آن است كه شايد مقصود آن باشد كه هركس تحسين و ترجيع به قرآن را به اعتقاد حرمت آن ترك كند از ما نيست. نظير آنچه در رواياتي چون «من ترك الحية خوفاً من تبعتها فليس منّا» اين احتمال گفته مي شود[24].

وجه اول جز در مورد اشكال دوم كه اشكال مبنايي است قابل پذيرش است.

2.                  «تغني» به معناي «استغناء» است و مفهوم روايت آن است ه: هر كس به واسطة قرآن از غير آن استغناء نجويد و خود را بي نياز نداند، از ما نيست. البته متعلق استغناء (استغني بالقرآن عن...) يكسان در نظر گرفته نشده است. بعضي آن را استغناء از «ماديان و امور دنيايي» دانسته اند و عده اي استغناء از «علوم و معارف بشري»، در عبضي استغناء از «احاديث و كتب» و گروه ديگر استغناء از «علم به اخبار امم سابقه» دانسته اند.

به تعبير ديگر، آنان كه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند با وجد قرآن ديگر خود را نيازمند به ماديات، علوم و معارف بشري، احديث و يا اخبار امم سابقه كه در غير قرآن است،  نمي دانند.

ابو عبيد قاسم بن سلاّم كه در سلسلة سند روايت مذكور است خود اين توجيه را ذكر كرده است[25] و سيد مرتضي از وي نقل كرده است[26]. شيخ صدوق نيز در عبارتي كه پس از نقل روايت آورده ( و ظاهراً از خود اوست) اين معنا را ترجيح داده است[27].

سفيان بن عينيه نيز اين قول را پذيرفته است[28]. محمد بن احمد قرطبي اين توجيه را به «و كيع بن جراح» و «سعد بن ابي وقاص» نيز نسبت داده است. محمد بن اسماعيل بخاري نيز اين قول را پذيرفته است[29].

اين گروه اسعمال تغني به معناي استغناء را شايع دانسته اند، پس از آن كه يكي از معاني تغني «استغناء» باشد با توجه به روايات ديگري كه مي گويد: «شايسته نيست كه حامل قرآن گمان برد كه ديگران از او افضل هستند، چرا كه قرآن بر همة ملك دنيا فضيلت دارد»[30]، با توجه به اين روايات، ظهور تغني در اين روايت نيز در استغناء است. اين مفهوم منافاتي با حرمت مطلق تغني و غناء به صوت نيز ندارد و اشكال سوم نيز وارد نيست، چراكه هيچ بعيد نيست كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كسي را كه قرآن (كتاب عظيم خداوند) را كوچك شمارد از خود نداند.

البته شاهد اين گروه در استعمال تغني به معناي «استغناء» شعر زير است كه از اعشي نقل شده است:

و كنت امرأ زمناً بالعراق

عفيف المناخ طويل التغن[31]

سيد مرتضي تغني در اين بيت را به معناي «اقامه در مكان» دانسته است نه «استغناء». وي در اين باره مي نويسد:

[تغني] به طول اقامه در جايي نزديك تر است تا بي نيازي، چون اقامت كردن به وصف «طولاني بودن» توصيف مي شود به خلاف استغناء. پس گويا اعشي مي خواهد بگويد: من قبلاً ملازم وطن خود بودم و بين اهل و خانواده ام بودم و بري به دست آوردن سود و كسب مسافرت نمي كردم[32].

بعضي از انديشمندان معاصر نيز در رد اين وجه گفته اند:

آنچه در تفسير عبارات معتبر است معاني ظاهر و متعارف است ولي حمل به معاني بسيار دور و غريب نيازمند به قراين روشن است و بجز آن قراين تأويل غير مستند است[33].

3.                  تغني به معناي اقامت كردن است، در نتيجه معناي روايت آن است كه: «هر كس بر [معارف و احكام] قرآن اقامت نكند [به سوي غير آن اعتماد و اقامت ورزد] از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست». به تعبير ديگر آنان كه «از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)» هستند رحل اقامت خويش را بر آستانة معارفت وحكم و احكام قرآن مي گزينند و جاي ديگري را شايستة اعتماد نمي دانند. اين نظريه سيد مرتضي خود ارائه داده و اختيار كرده است.

دليل ايشان استعمال تغني به معناي اقامت در مكان است. به جز استشهاد به شعر اعشي (كه اخيراً ذكر شد) به آية شريفة «كان لم تغن بالامس» (يونس/ 10/ 24) و «كان لم يغنوا فيها» (اعراف/ 7/ 92) و شعر ديگري تمسك مي كند[34].

اين احتمال تفاوت معنايي مهمي با احتمال قبل ندارد، تنها نكته اي هست، آن است كه اولاً جداي از شعر اعشي بقيه استشهادات به باب تفعل نيست و استعمال غني به معناي اقامت در مكان هرگز مجوز استعمال عرفي باب تفعل در اين معنا نخواهد بود حال آنكه كه استعمال اين كلمه در تغني به صوت زياد است. ثانياً  در صورت پذيرش استعمال عرفي باب تفعل در اين معنا نخواهد بود حال آنكه استعمال اين كلمه در تغني به صوت زياد است. ثانياً در صورت پذيرش استعمال به معناي اقامت در مادة تغني، قرين مختلفي كه در ترجيح معناي اول (تغني به معناي غناء به صوت) ذكر شد مانع حمل بر اين معنا مي شود، همان سان كه در جواب احتمال دوم ذكر شد، حمل بر معناي بعيد نيازمند قرينة واضح و روشن است.

4.                  «تغني» به معناي «تحزن به» است و معناي روايت آن است: «هركس به واسطة [خواندن يا شنيدن] قرآن محزون نگردد از ما نيست».

قرطبي اين توجيه را از ابن حبان البستي نقل كرده است[35] و شاهدي هم بر آن نياورده است. احتمال اين نكته هست كه مقصود وي از «يتحزن به» آن است كه روايت به غناي حزن انگيز نظر دارد و روايت دوم را به عنوان شاهد بر اين معنا درنظر داشته است.

اما جدا از اين كه روايات مطلقي در تغني به قرآن هست (كه دليلي بر حمل آن ها بر روايت مقيد نيست) تغني حزن آميز با نفس تحزن كه ايشان ذكر كرده اند، تفاوت دارد.

5.                  تغني به معناي تلذذ و گوارا شماردن تلاوت قرآن است آن گونه كه اهل طرب، غناء را شيرين و گوارا مي شمارند و از آن لذت مي برند. معناي روايت بر اساس اين گونه است: از ما نيست كسي كه [قرائت] قرآن را شيرين نشمارد و به آن لذت نبرد [آن سان كه اهل غنا به آن لذت مي برند].

اين وجه را سيد مرتضي از محمد بن قاسم الانباري[36] نقل كرده است. استدلال ابن الانباري آن است ه در مواردي مشابه از اين استعمال مجازي بهره جسته اند. مثلاً «العمائم تيجان الملائكه» گفته شده است. و چون عمامه جايگزين تاج شده است، به آن «تيجان» گفته شده است. در اين جا نيز چون قرائت قرآن، مومن را، چون غناء براي اهل آن بيخود و مدهوش مي كند، به آن اطلاق تغني شده است.

سيد مرتضي خود در جواب وي مي گويد: اگر مقصود زيبا خواني قرآن است كه به وجه «تغني به صوت» باز مي گردد (وجه اول) و الا اگر مقصود صداي خوش تلاوت نباشد صرف قرائت و تدبر معاني آن افعال مشقت آور است پس چگونه مب تواند لذت بخش باشد[37].

مخالفت اين وجه با ظاهر كلام و قرايني كه در روايت دوم و سوم است وجه ضعف ديگر اين قول است.

6.                  يتغن بالقرآن به معناي يجعلي قرائة القرآن مكان الغناء، مفهوم روايات با يان تفسير يك مفهوم اضافي است: از ما نيست كسي كه به جاي تغني به سرود هاي مختلف زمزمة به قرآن را جانشين و بدل آن نسازد.

اين معنا را قرطبي از ابو سعيد بن الاعرابي نقل كرده است[38]. چنان كه ابن منظور از ابن الانباري نقل مي كند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از نزول قرآن علاقه داشتند كه مردم به جاي تغني به «ركباني» زمزمة قرآن را در همه حال داشته باشند[39]. اما آيا اين علاقة پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سبب تصرف در معناي ظاهري روايت ديگر مي شود؟

7.                  تغني به معناي بلند خواندن است و مفهوم روايت آن است كه: از ما نيست كسي كه قرآن را با صداي بلند نخواند.

اين معنا را قرطبي در تفسير آورده است[40]. اصمعي نيز مي گويد: در نزد عرب به هر صورت بلندي غناء گويند[41]. و بعضي نيز روايت چهارم را كه پس از تغني، كلمة «يجهر به» را آورده است شاهد بر صدق اين معنا دانسته اند.

اما اين احتمال نمي تواند شاهد خوبي را ارائه دهد. اگر غناء هم به قرينة خاص در هر صداي رفيعي استعمال شود ولي مسلماً در نزد همان اعراب وقتي به كسي «مغنيه» گويند از آن «رفيع الصوت» نمي فهمند. اين احتمال با شواهد و قراين دروني روايات دوم و سوم نيز سازگاري ندارد.

8.                  حديث مقلوب است و مقصود اين است كه «ليس منا من لم يحسن صوته من لم يحسن القرآن بصوته» و معناي روايت است كه: از ما نيست كسي كه صدايش را با قرائت قرآن آذين و آرايش ندهد.

اين وجه را قرطبي از عبدالله بن ابي مليكه آورده است[42]. دليل وي را از قول خودش اين سان آورده است كه معناي ظاهر روايت اين است كه ما قرآن را با صوت زيبا و تغني زينت مي دهيم، حال آ» كه معاذ الله كه كسي قرآن را زينت دهد كه لازمة آن اين است كه قرآن محتاج زينت است! بلكه ما صداي خود را با قرائت قرآن زينت مي دهيم.

اين احتمال جدا از اين كه با روايات زيادي كه صراحتاً صداي نيكو را باعث افزوني زينت قرآن مي داند مخالفت دارد، في نفسه نيز باعث اعجاب است، چرا كه لازمة آن اين است كه قرآن را با خط زيبا ننويسيم در جلد زيبا نگذاريم و ... چرا كه همة اين ها در ديدگاه ايشان مالزم با «محتاج دانستن» قرآن است. ظاهراً در اين وجه خلط فاحشي بين حقيقت قرآن و وجود كتبي و صوتي آن شده است. اين كلام چنان است كه بگوييم: چون خداوند متعالي مطلق است، پس نام مباركش را با خط زيبا ننويسيم!

9.                  يتغن بالقرآن به معناي يتغن بالقرائات است. اين وجه را قرطبي پس از وجه پيشين ذكر كرده است[43]. معناي حديث ديگر از باب قلب نيست ولي مراد از قرآن قرائات مختلفة قرآني است نه خود قرآن و چون (در ديدگاه محتمل) قرائات قرآني با قرآن تفاوت دارد اشكالي ندارد كه انسان قرائات گوناگون را طوت زيب تزيين بخشد، گويا اشكال وجه قبل در اين جا نمي آيد.

ارتكاب اين خلاف ظاهر نيز شاهدي ندارد و اين وجه في نفسه نيز محصّلي ندارد چرا كه قرائات قرآني مشتمل بر قرآن است و اين قرار بيهوده از اشكال (به نظر بيان كنندة وجه) رجوع به جايگاه اول است.

در ميان معاني مختلفي كه از روايت ارائه شد، معناي اول موافق ظاهر لفظ است و اصولاً‌ اگر اشكالات ذكر شده (سه گانه) مطرح نبود، شايد هيچ معناي ديگري را كسي ذكر نمي كرد. با توجه به جواب هايي كه از اين اشكالات ارائه كرديم، همين معنا بر معاني ديگر رجحان دارد، اما معاني ديگر هيچ يك به نظر صحيح نمي رسند و در ذيل هر كدام به اشكال عمدة آنها اشاره شد.

 

 


[1] و2. صدوق، محمد بن علي بن بابويه، معاني الاخبار، قم/ 279؛ سيد مرتضي علي بن طاهر، امالي، قم1/ 24؛ مجلسي، ملا محمد باقر، بحارالانوار، تهران، /342/76؛ 79/ 255؛ 92/ 191؛ نوري طبرسي، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، چاپ سنگي تهران وقم، 1/295؛ صحيح بخاري، توحيد، 44؛ مسند احمد بن حنبل، 2/172، 175و 192؛ سنن ابي داود؛ و تر/ 20؛ سنن الدارمي، صلوة/ 171؛ فضائل القرآن/ 34؛ و كنز العمال 1/605 و 609؛ به نقل از مصادر سني فوق و به نقل ابن حبان، حاكم و عبدالرزاق ابن ابي شيبه، ابوعانه، مسلم، طبراني، البغوي، ابن قانع و ... جز ايشان.

 

[3] . سيد مرتضي، پيشين، 1/25؛ مجلسي، ملا محمد باقر، پيشين 92/192؛ فيض كاشاني ملا محسن، تفسير الصافي، قم، 1/62؛ سنن ابن ماجه، بيروت 1/424؛ كنزالعمال 1/608.

[4] . شيخ منصور علي ناصف، التاج الجامع للاصول في احاديث الرسول، استانبول، 4/11 به نقل از ابي داود و بخاري.

[5] . پيشين 4/11 به نقل از مسلم، بخاري و ابي داود و صحيح مسلم بشرح النووي، بيروت 6/79؛ صحيح بخاري، فضائل القرآن/19، توحيد/ 32؛ سنن ابي داود؛ و تر/20؛ سنن نسائي، افتتاح/ 83؛ الدارمي، فضائل القرآن/ 34؛ مسند احمد بن حنبل 2/271، 285، 45؛ المغني والشرح الكبير// 760.

[6] . ابن قدامه، امغني و الشرح الكبير، بيروت، 5/176.

[7] . كنزالعمال 1/604 به نقل از مستدرك حاكم، صحيح يا سنن ابن حبان و سنن بيهقي.

[8] .ر. ك: اعلام، خيرالدين زركلي، بيروت، 5/176. ايشان دربارة غناء به قرآن مي نويسد: فرقي بين استعمال غناء محرم در كلام حق از قرائت قرآن و دعا و مرثيه و غير از آن از شعر و نثر نيست بكله عقاب كسي كه آن را در كلام حق بكار برد دو چندان است.

[9] . امام خميني، تحرير الوسيله، اسماعيليان، 1/ 497. ايشان دربارة غناء به قرآن مي نويسد: فرقي بين استعمال غناء محرم در كلام حق از قرائت قرآن و دعا و مرثيه و غير از آن از شعر و نثر نيست بكله عقاب كسي كه آن را در كلام حق بكار برد دو چندان است.

 

[10] . سيد مرتضي، پيشين، 1/ 24و 25.

[11] . صبرسي، فضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، قم، 1/ 16.

[12] فيض كاشاني، ملا محسن، پيشين، 1/ 62.

[13] و 14. ابن منظور، لسان العرب، بيروت، 10/ 135.

 

[15] . قرطبي انصاري، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن (تفسير قرطبي)، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1/15.

[16] . انصاري، شيخ مرتضي، المكاسب، بيروت (سه جلدي حروفي) 1/111.

[17] . مجلسي، مولي محمد باقر، پيشين، 85/ 82.

[18] محمد حر عاملي، وسائل الشيعه، 12/ 86.

[19] فيض كاشاني، مولي محسن، مفاتيح الشرايع، 2/21؛ تفسير الصافي، 1/62.

[20] . وي فقيهي جامع و نوآوري بوده و به فن موسيقي شناخت كاملي داشته است. از عالمان قرن دوازدهم بوده و در كاوش هاي علمي اش با علماي ديگر بلاد ارتباط داشته است. ، ر. ك: محمد هادي معرفت، تحقيق عن مسئلة الغناء، قم/ 27

[21] . مانند: محمد ابراهيم جناتي، مقالة غناي حرام در فقه اسلامي، كيهان فرهنگي، سال پنجم شمارة 4 و محمد هادي معرفت، تحقيق عن مسئلة الغناء، قم/ 1373.

[22] . فيض كاشاني، تفسير الصافي، 1/ 62.

[23] سيد مرتضي، پيشين ، 1/ 27.

[24] . بحارالانوار، 79/ 255، حاشية محمد باقر بهبودي. وي مي نويسد: معناي حديث اين است كه هر كس صاحب غناء و ترجيع است و با صداي خوش خود مي تواند قرآن خوش بخواند ولي به جهت دوري  از گناه به اين گمان كه اين نوع خواندن شايسته قرآن نيست قرآن نيكو و همراه با ترجيع نخواند از ما نيست.

[25] . ابن منظور، پيشين، 10/ 135.

[26] . سيد مرتضي، پيشين، 1/24.

[27] صدوق، محمد بن علي بن بابويه، معاني الاخبار/ 279.

[28] . صحيح مسلم بشرح النووي، 6/78.

[29] . محمد احمد بن قرطبي، پيشين، 1/13.

[30] . قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): لا ينبغي لحامل القرآن ان يظن ان احداً اعطي افضل ممي اعطي لانه لو ملك الدنيا باسرها لكان القرآن افضل من ملكه، ر. ك: امالي سيد مرتضي، 1/24

[31] 32,.  سيد مرتضي، پيشين، 1/ 27و 28.

 

[33] . محمد هادي معرفت، تحقيق عن مسئلة الغناء،‌قم/22.

[34] . سيد مرتضي، پيشين، 1/ 26و27.

[35] محمد بن احمد قرطبي، پيشين، 1/13.

[36] و37. سيد مرتضي، پيشين، 1/26 و 27.

 

[38] . محمد بن احمد قرطبي، پيشين، 1/ 13.

[39] علامة ابن منظور، پيشين، 10/ 135.

[40] محمد بن احد قرطبي، پيشين، 1/ 15.

[41] . علامة ابن منظور، پيشين، 10/ 135.

[42] 43,. محمد بن احمد قرطبي، پيشين، 1/ 11و 12.