دین و سیاست از دیدگاه امام خمینی(ره)
بدون تردید قیام و نهضت اصلاح گرانه اجتماعی نیازمند مبانی فکری، اعتقادی خاصی است که زمینه ایدئولوژیک حرکتهای اجتماعی را برتابد.
از این روی بعضی از ادیان و برخی از تفسیرهایی که از دین اسلام شده است، یا انقلاب اصلاحی و به دست گرفتن قدرت را مطرود دانسته و یا حداقل آن را بی اهمیت قلمداد نمودهاند. در مقابل، برداشتهای دیگری از حقیقت دین و دستگاه فکری اسلام وجود دارد که اصلاح جامعه و اداره حکومت و سیاست ورزی را از مهمترین وظایف جامعه اسلامی و رهبران آن میشمارد. این دیدگاه بدون آنکه در تحلیل قیام حسین(ع) به تکلفهای ناصواب دچار شود و یا با تعبدی دانستن آن قیام زمینه تفسیر اجتماعی و دینی آن قیام را از خود سلب کند، حرکت اصلاح طلبانه حضرتش را با مبانی دستگاه فکری خود کاملاً منطبق دیده و تفسیرهای مناسبی از آن به دست میدهد.
یکی از مهمترین این مبانی، شیوه برخورد دستگاه فکری دینی با سیاست است. این مسئله در دیدگاه بیان و بنیانگذار جمهوری اسلامی سهم مهمی را اشغال نموده است. در مقالهای که به «کنگره محترم امام خمینی(ره) و فرهنگ عاشورا» ارائه میکنم، به اختصار دیدگاه امام خمینی(ره) را در این باره پی میگیرم، امید که مورد استفاده قرار گیرد.
مقدمه:
یکی از مسائل مهمی که در یکی دو قرن اخیر مورد توجه اندیشمندان اسلامی و مصلحان اجتماعی قرار گرفته است رابطه «دین» و «سیاست» و شأن «دین» در امور «اجتماعی و سیاسی» است. پاسخ به این مسئله با توجه به اختلفا شدید دیدگاهها گرایشهای اندیشمندان و سیاستمداران مسلمان یکسان نبوده است.
برخی در میان دین و سیاست مباینت کامل انداختهاند و هر گونه ورود در سیاست را به معنای خروج از دین قلمداد کردهاند و در طرد سیاست آنگونه پیش رفتهاند که حتی اطلاع از سیاست را نیز مطرود دانسته و دامن معنوی[!] خویش را آنگونه پاک میدانند که باید از آلودگی به سیاست مصون بماند. سایه سنگین این نگرش بر شیوه زندگی اجتماعی قشریون مذهبی و حوزههای دینی ایران تا چند دهه قبل مشهود بود.
بعضی از اندیشمندان بنام اهل سنت عاقبت به این دیدگاه گرویدند و جانب سیاست را به طور کلی رها کردند. شیخ محمد بعده شاگرد و ملازم سید جمال الدین اسد آبادی پس از سرخوردگی از سیاست اینگونه میگوید:
«به خدا پناه میبرم از سیاست و از کلمه سیاست و معنای سیاست و هر حرفی که در سیاست تلفظ میشود و از هر اندیشه دربارة سیاست که از ذهن من میگذرد و از هر زمینی که در آن یاد سیاست میشود و از هر انسانی که به سیاست سخن میگوید، یا تعلیم میدهد، یا درباره سیاست میاندیشد و از مشتقات سیاست.»[1]
در این دیدگاه، آنگونه که امام خمینی(ره) حکایت میکند، اگر کسی دم از حکومت اسلامی برآورد و از سیاست سخن بگوید، گویی بزرگترین معصیت را مرتکب شده است و «آخوند سیاسی» در نظر ایانان هم معنای «آخوند بی دین» است.[2]
به طور خلاصه اینان دین را با هر گونه سیاستی ناسازگار میدانند و سیاست ورزی را ملازم اموری میشمارند که با روح و حقیقت دین منافرت دارد، و یا حداقل آنکه دین را حاوی هیچگونه هدف، برنامه و رهبری سیاسی نمیدانند.
گروه دیگر درست در مقابل این افراد قرار گرفته و پیشبرد سیاست حاضر به فدای همه دین و معنویت نیز میباشند.
گرچه از جهت فکری دفاع جانانهای از این اندیشه نشده است، اما از جهت عملی، افرادی که هر نوع سیاستی را با دین سازگار میبینند و یا به تعبیر بهتر دین خویش را با هر سیاستی منطبق کرده و نان را به نرخ روز میخروند بسیارند. در دوران طاغوت معدود روحانیونی که بعضاً در حوزههای مردم مرسوم دینی نیز تحصیل کرده بودند، اینگونه دیدگاه را از خود بروز میدادند و این سیاست آنان را به شرکت در مجالس آنچنانی شاهنشاهی نیز میکشاند.
شیوه «سیاست ورزی» اینان اصولاً با بی دینان تفاوتی ندارد و در حقیقت «دین» آنهاست که با «دین» دیگر مسلمانان تفاوت دارد. در نتیجه گاهی اوقات سیاست ورزی نه تنها آنها را از عمل به وظایف و احکام دینی، که حتی از اعتقاد ذهنی و بی روح نیز باز میدارد و عملاً آنها را به استهزای دستورات دینی میکشاند.
در میان این افراط و تفریط گروه سوم قرار گرفته است. این گروه نه دین را از سیاست جدا میداند و نه هر سیاستی را سازگار با دین و یا مطلوب دین میپندارد. سیاست را به دو گونه حق و باطل، رحمان و شیطانی تقسیم نموده و قسمتی را منافر با حقیقت دینی و قسمت دیگر را ملازم با آن معرفی میکند. در نظر این گروه ورود در مقولههای سیاسی و عمل سیاسی به طور مطلق نه نشانه ایمان است و نه نشانه کفر؛ بلکه شیوه، هدف و ابزار شخص سیاست ورز است که زمینه مهر تأیید و یا ابطال بر عمل وی را تعیین مینماید.
این دیدگاهها خود زمینه ارائه تعریفهای گوناگونی از دین و سیاست را فراهم آورده است و به تعبیر دیگر تلقیهای متفاوت پیشینی درباره مفهوم «دین» و سیاست زمینه اینگونه احکام متفاوت بر موضوع «دین» و «سیاست» را فراهم آورده است. ضمن نگاهی کوتاه به تعریفهای مختلفی که دربارة سیاست شده است، به تعبیر و دیدگاه امام راحل خواهیم پرداخت.
تعریف های گوناگون درباره سیاست
کلمه «سیاست» (politic,policy) در اصل یونانی و به معنای ارتباط با مدینه و شهر است و در یونان باستان شهر یا «سیته» مجموعهای از انسانها بود که دارای حقوق مساوی بوده و کمابیش در اداره کردن منافع مشترکشان سهیم بودهاند. در جوامع «فلسفه عملی» حکما، «سیاست مدن» یکی از سه شاخه اساسی فلسفه عملی شناخته شده است و «اخلاق» (فردی) و «تدبیر منزل» دو شاخه دیگر است. بر این اساس آنچه جوهره سیاست را تشکیل میدهد، تدبیر و تفوق بر اداره شهر توسط حاکم است. علامه دهخدا به نقل از کتب مختلف به معنای سیاست اشاره کرده است و مینویسد:
سیاست: پاس داشتن ملک (غیاث اللغات)، حکومت، ریاست و داوری (ناظم الاطباء) و مصلحت و تدبیر (اسکندرنامه)، شکنجه و عذاب و عقوبت (ناظم الاطباء)، ضبط ساختن مردم از فسق به ترسانیدن و زدن و غیاث اللغات)، اجرای احکام به طور عدالت و آزار و اذیت.[3]
بعضی از تعاریف فوق دارای بار ارزشی است و بعضی دیگر صرف اداره جامعه و نظم دادن به آن را در تعریف سیاست معتبر میداند. تعریف اندیشمندان سیاسی غرب غالباً از بار ارزشی بی بهره است. موریس دوورژه در تعریف سیاست مینویسد:
در میان اندیشمندان مغرب زمین بعضی سیاست را معادل با «علم قدرت»، «علم زیر سلطه در آوردن»، «علم به اطاعت کشیدن افراد جامعه» دانستهاند. فرهنگ «لیتر» (littre) سیاست را علم حکومت بر کشورها میداند (تألیف 1870 م.) فرهنگ «روبرت» (Robert) آن را فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی تعریف مینماید (تألیف 1962م.)؛ به نظر میرسد سیاست «علم قدرت» است.[4]
به دست آوردن و حفظ حاکمیت و اصالت نظام، روح تعاریف اخیر ار تشکیل میدهد، گرچه بعضی دارای حوزهای گستردهتر از بعضی دیگر است. در این تعاریف سیاست مقید به هدفی خاص و غایتی ویژه و یا ابزاری مناسب شده است. این تعریف را میتوان تعریف «سیاست عملی» دانست.
اجرای «سیاست عملی» غالباً با لوازم نامطلوبی همراه بوده است. بسیاری از صاحبان قدرت در راه حفظ استمرار قدرت خویش به هر وسیلهای دست یازیده و بر هر ارزشی پای نهادهاند، تا جایی که همراهی سیاست با امور ضد ارزش را روا نمیدانسته و در تعریف سیاست به این لوازم اشاره داشتهاند.
امام خمینی(ره) در اولین سخنرانی پس از آزادی از زندان (21/1/1343) ضمن بیان خاطرهای از دوران اسارت چنین فرمودند:
یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را ببرم آمد اینجا و گفت: آقا سیاست عبارت است از «پدر سوختگی»، «خدعه»، «فریب»، «نیرنگ» و خلاصه پدرسوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید... گفتم از اول ما وارد این سیاست که شما میگویید نبودهایم.[5]
کسانی که با رنگ تدین و تقدس دامن از سیاست بر حذر داشته و میدارند آگاهانه و یا ناخودآگاه چنین تعریفی از سیاست را پذیرفتهاند، لذا در دیدگاه اینان عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیک لا محاله کاسهای زیر نیم کاسه دارد و نا آگاهی سیاسی فضیل یک روحانی قلمداد میشود.[6]
تلقی امام خمینی از «سیاست»
حضرت امام تساوی سیاست و تبهکاری و فریب و نیرنگ را هرگز نمیپذیرند، از این روی در کلام فوق نیز اشاره میکنند که ما وارد در این سیاست که شما میگویید نبودهایم. اما جدای از این تلقی باطل، حضرت امام درباره سیاست دو دیدگاه گوناگون ارائه مینمایند. در یکی از این موارد تعریف ایشان از سیاست، با بعضی از تعریفهای نقل شده هم معنی و سازگار است. ایشان ضمن نفی اندیشه جدایی دین از سیاست میفرمایند: «مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملت، روابط بین حاکم و سایر حکومتها، جلوگیری از مفاسدی که هست، همه اینها سیاست است.»[7]
سه مصداقی که در بیان فوق برای سیاست ذکر شده است، قوام سیاست و یا لااقل مصادیق مهم آن را مینمایاند. «جلوگیری ازمفاسد» به عنوان یکی از مصدایق بارز سیاست، اجازه همراهی سیاست ورزی با فساد را نمیدهد. از این رو این تعریف از سیاست هرگونه عمل برای حفظ قدرت و به اطاعت واداشتن مردم را بر نمیتابد. این تعریف با آنچه از ابن عقیل نقل شده که: «سیاست عملی است که با آن مردم به صلاح نزدیکتر و از فساد دورتر میشوند»[8] موافق و همسان است.
دستورات اسلام از آن جهت که در جهت صلاح جامعه و رفع فساد از آن است دستوراتی سیاسی است، حضرت امام میفرمایندک
«اسلام عبارت از احکام عبادی و اخلاقی و صرف نیست، کما اینکه بعضی بلکه کثیری از جوانان کهنسالان مسلمین گمان بردهاند... اسلام برای تأسیس حکومت عادله بپا گردیده است که در آن قوانین مربوط به امور مالی، بیت المال... جزائیات، قضاء، حقوق، جهاد، دفاع و پیمانههای بین دولت اسلامی و دولتهای دیگر وجود دارد.»[9]
تعریف فوق و تلقی اول را میتوان سیاست عرفی و یا علمی از دیدگاه امام دانست؛ اما تلقی دیگر ایشان تبیین مفهوم «سیاست دینی» است.
حضرت امام در طول دوران انقلاب به فراخور حال و مقتضیات زمان به بحث دین و سیاست اشاره نمودهاند. یکی از این موارد حدود یک سال پس از پیروزی انقلاب بوده است، در جلسهای که مخاطبین آن همه روحانی و امام جمعههای شهرهای مختلف بوده اند. امام(ره) بیش از نیمی از سخنرانی نسبتاً مفصل خویش را به این مسئله اختصاص دادهاند. در این سخنرانی در آغاز به مفهوم سیاست شیطانیـ فریب و نیرنگـ و سیاست به معنای هدایت جامعه به سوی صلاح و دفع فساد اشاره نمود، ولی در نهایت سیاست انبیاء و اولیا را از سیاست به معنای دوم نیز جدا کرده و اینگونه میفرمایند:
«این سیاست (هدایت جامعه به سوی خیر و صلاح و دفع فساد) یک بعد از سیاستی است که برای انبیاء بوده است و برای اولیا و حالا برای علمای اسلام... سیاستهای صحیح اگر هم باشد، امت را در یک بعد هدایت میکند و راه میبرد و آن بعد حیوانی است، بعد اجتماعی مادی است و این سیاست یک جزء ناقصی از سیاستی است که در اسلام برای انبیاء و برای اولیا ثابت است. آنها میخواهند ملت را هدایت کنند در همة مصالحی که برای انسان و جامعه متصور است. همانی که در قرآن «صراط مستقیم» گفته میشود. سیاست این است که جامعه را هدایت کند و تمام ابعاد انسان را در نظر بگیرد.»[10]
حضرت ایشان در ادامه به سه گونه سیاست اشاره مینمایند: «سیاستی که با نیرنگ و فریب و خدعه همراه است که ساحت مقدس دین و دینداران از آن مبرا است».
این سیاست در دیدگاه امام «سیاست شیطانی» است. گونه دیگر سیاست در دیدگاه ایشان سیاست به معنای دفع فساد از زندگی مادی انسان است از این رو چون این نحو سیاست ورزی به ابعاد الهی و معنوی انسان نظری نمیافکند، امام از آن به «سیاست حیوانی» نام میبرند و سیاست دینی مطلوب ایشان که در حقیقت با معنای هدایت انسان همسان است و با دین همساز و بلکه عینیت دارد« سیاست اسلامی و دینی» نام میگیرد.[11]
تأکید بر شرط فقاهت، افزون بر عدالت، در حاکم اسلامی نشانگر آن است که سیاست اسلامی تنها به رسیدن به نظم عرفی و جامعه مرفه نمیاندیشد، بلکه بالاتر از آن در راه رسیدن به کمال معنوی و زمینهسازی رشد روحی و معنوی افراد که با عمل به حقیقت اسلام محقق میشود تلاش مینماید.
تلقی اخیر از سیاست زمینه اظهار نظرهای گوناگونی از سوی بنیانگذار حکومت اسلامی در عصر حاضر را فراهم آورده است. ایشان میفرمایند:
«والله اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرفی کردهاند، سیاست مدن از اسلام سرچشمه میگیرد.»[12]
«این ما را چه به سیاست معنایش این است که اسلام را اصلاً کنار بگذرایم.»[13]
در مجموع تلقی امام از سیاست به گونهای است که دیندار واقعی را گریز از آن ممکن نیست، چرا که حقیقت سیاست چیزی جز هدایت نیست و جوهره همه احکام دینی با هدایت عجین است. به نظر میرسد حضرت امام در این دیدگاه با اندیشمند مبارز قرن حاضر مرحوم آیت الله سید حسن مدرس کاملاً هم عقیدهاند. چرا که از ایشان نقل شده که فرموده است: «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست».
تمایز بین سیاست دینی و دین سیاسی
نکته مهمی که باید بدان توجه کرد، محور مهمی است که خصوصاً در سیاست دینی به مفهوم تدبیر و رعایت صلاح جامعه باید همواره مد نظر باشد. اگر در مقابل کسانی که انفکاک دین و سیاست را تبلیغ میکنند، معتقد به سازگاری و بالاتر از آن آمیختگی دین و سیاست هستیم، باید توجه کرد که این نکته به معنای «سیاسی کردن دین» نیست، بلکه مقصود تبدیل سیاستهای شیطانی و حیوانی به سیاست دینی است، به تعبیر دیگر در تعارض میان حقیقت و مصلحت، و در تعارض بین اصالت نظام و اصالت ارزشها آنچه باید مقدم باشد تقدم ارزشها و شاخصههای دینی و حقیقتها بر حفظ قدرت و حکومت مصلحت است.
سیره عملی امام خمینی(ره) مؤید کاملی بر راهبرد فوق است. در دوران ستمشاهی اساس و محور همة فعالیتهای نظام شاهی حفظ تاج و تخت و گسترش نفوذ و قدرت و چپاول عدهای معدود از خاندان سلطنتی و وابستگان آنان بود، گرچه نام این مقصود را در عرصههای مختلف، حفظ قدرت ایران و تلاش در جهت سربلندی وطن و پیشرفت آن دانسته و به زعم خویش در دروازه تمدن بزرگ نیز قرار گرفته بودند!؟ دینداری دولتمردان شاه در سایه این سیاست معنا مییافت. «دین» آنان «سیاسی» بود، گاهی برای تظاهر، به نشر وسیع قرآن دست میزند و گاهی نیز در مقابل آیات صریح آن موضع میگرفتند و زمانی نیز بی تفاوت از کنار دستورات و احکام الهی میگذشتند. فریاد امام و اعتراض گسترده ایشان مهر بطلان بر اینگونه سیاستی زد که دین در پرتو آن تفسیر میشود.
در مقابل نیز شیوه ده ساله رهبری درخشان امام نشانگر تقدم ارزشهای دینی و تبدیل سیاست به سیاست دینی بود. احکام و ارزشهای دینی به قدری برای ایشان مهم بود که به راحتی مصالح «سیاسی» را به خاطر احکام «دینی» نادیده میگرفتند و در موارد متعددی جلوههایی از این گرایش را نمودار ساختند.
موضعگیریهای مهمی که حضرت ایشان در سال آخر حیات داشتند، بر توجه شدید ایشان به «دینی» شدن «سیاست» در مقابل «سیاسی» شدن «دین» دلالت مینماید. از میان این موضع گیریها حکم اعدام سلمان رشدی در نامه به رهبر بلوک شرق مبنی بر دعوت وی به اسلام از همه چشمگیرتر است. در دیدگاه سیاستمداران حرفهای این دو حرکت با مصالح وقت جمهوری اسلامی ایران مطابقت نداشت، اما سیاستی که در پرتو دین و راهبری انسان در همه ابعاد جامعه تفسیر میشود، اعلام چنین موضعگیریهایی را هر چند بهای سنگینی را طلب نماید بر میتابد.
دلایل امام خمینی در زمینه مفهوم سیاست اسلامی
حضرت امام خمینی(ره) نظریه خویش را با شواهد و دلایلی از متون دین و سیره معصومین همراه ساختهاند. جدای از سخنرانیهای متعددی که در این باره به طور پراکنده داشتهاند، ارائه سیزده جلسه درسی در بهمنماه 1348 حائز اهمیت است،[14] نوارهای این سخنرانیها تحت نامهای متعددی در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب پیاده شده و منتشر گردیده است و اخیراً از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) کتاب «ولایت فقیه» نوارهای فوق با تحقیقهای سودمندی انتشار یافته است. این نوارها دستمایه تألیف قسمتی از کتاب البیع تحت عنوان ولایت فقیه به قلم شخص ایشان گردید. در مجموع سه شاهد و دلیل عمده از ایشان دربارة آمیختگی دین و سیاست میتوان ارائه کرد.
1- ماهیت دستورات و احکام دینی
حضرت امام نگاهی کوتاه به بافت دین و ماهیت احکام دینی را در تصدیق هماهنگی و آمیختگی آن با سیاست کافی میدانند. در کتاب فتوایی تحریر الوسیله مینویسند:
«اسلام دین سیاست است با تمام شئونی که سیاست دارد. این نکته بر هر کس [که] کمترین تدبری در احکام حکومتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند آشکار میگردد.»[15]
ایشان «قرآن» را آیینه تمام نمای دین میدانند و ضمن مقایسة رسالههای عملیه مرسوم و آنچه در کتب روایت و در قرآن کریم آمده است، به طور ضمنی عدم رضایت خویش را از فقدان احکام اجتماعی و سیاسی در رسالههای احکام اجتماعی ابراز مینمایند. ر بیان ایشان نسبت اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست وتدبیر جامعة قرآن در مقابل آیات عبادی آن از صد برابر بیشتر است و بیشتر ابواب فقهی نیز به غیر عبادات اختصاص دارد.[16]
در دیدگاه امام حتی احکام به ظاهر غیر سیاسی اسلام نیز رنگ سیاست دارد و به تعبیر بهتر احکام اخلاقی و... نیز در ابعاد سیاسی جامعه دینی مؤثر است. در این باره میفرمایند:
«اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن است که مؤمنین برادر هستند این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعیـ سیاسی است و این اخوت انحصار به مؤمنین یک کشور ندارد، بلکه بین تمامی مؤمنین دنیاست، تمام ممالک اسلام باید مثل برادر باشند و اگر تودههای کشورهای اسلامی با هم برادر باشند بر همه قدرتهای عالم مسلط خواهند شد.»[17]
در میان احکام اسلامی بعضی از احکام که اوج عبودیت را به نمایش میگذارند، از درجة والایی در حفظ و تقویت ابعاد سیاسی جامعه اسلامی نیز برخوردار است. «نماز جمعه»، «حج»، «نماز جماعت»، پایگاه مهم دینی «مسجد» همه اینگونهاند. حضرت امام از این جهت حقیقت «حج» را مهجور دانستهاند و امت اسلامی را از نیل به ابعاد سیاسی حج فرسنگها دور اعلام کردهاند[18] و برائت از مشرکین را جلوهای از جلوههای اساسی و سیاسی حج میدانستند.
2- منش رهبران
شیوه و منش مبلغان یک مکتب پس از بافت و ماهیت ان به خوبی نشانگر نقاط مهم و مورد توجه یک مکتب است. شاید کمتر تردیدی وجود داشته باشد که پیامبر عظیمالشأن اسلام7 در جهات سیاسی تلاش وافری مینمودند. امام خمینی میفرمایند:
«روش پیامبر اسلام7 نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آنها نشان میدهد که یکی از مسئولیتهای شخصی پیامبر7 مبارزات سیاسی آن حضرت است.»[19]
پس از پیامبر اکرم7 ائمه اطهار که راهبران واقعی امت مسلمان هستند، همواره به ابعاد سیاسی دین توجه داشته و به همین دلیل رنجها و زندانها و شهادت سرخ را پذیرا گردیدند. در دیدگاه امام حتی حضر عیسیu که به غلط به پیامبر منزوی و گوشهگیر معروف شده، پیامبری سیاسی است و در آغاز تولد به قدرت الهی، آوردن کتاب و دعوت به حق و مبارزه با باطل را صلا میزند و به همین جهت مور اذیت و آزار قرار میگیرد.[20]
3- اهتمام دین به اجرای احکام
نکته دیگری که اهتمام سیاسی دین را مینمایاند، توجه وافر به لزوم اجرای احکام دینی و پیشبینی نهادهای مناسب برای گسترش احکام اجتماعی و سیاسی دین در پهنه گیتی است. تفاوت این وجه با وجه اول آن است که در اسلام پس از تشریع و به ودیعتگذاری احکام سیاسی و اجتماعیـ که در عنوان نخست مورد توجه قرار گرفتـ به ذکر کلیات اکتفا نشده و به شیوههای اجرا و نصب ولایت امر در عصر غیبت، توجه وافر به مسئله امر به معروف و نهی از منکر، پیش بینی قوانین جزایی و حدود و تعزیرات برای متخلفین را میتوان نام برد.*
[1] . محمد عبده، الاعمال الکاملة، جمع و تحقیق: دکتر محمد عماره، بیروت، مؤسسه العربیه للدراسة و النشر 3/316.
[2] . اقتباس از: امام خمینی، صحیفه نور، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 21/170.
1/2. البته انگیزههای متفاوتی در افراد این طیف گسترده وجود دارد، بعضاً نیز برای دلسوزی نسبت به دین و یا به جهت تحلیلهای کلامی و اعتقادی این نظریه را برگزیدهاند، سردمدار مصری این نظریه علی عبدالرزاق نویسنده کتاب پر سرو صدای الاسلام و اصول الحکم (قاهره 1344) است و از معاصرین شیعی، دیدگاه اخیر مهندس بازرگان تا حدودی با نظریه وی مشابهت دارد: ر.ک: مقاله آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء سخنرانی مهندس بازرگان در 1/11/71 در انجمن اسلامی مهندسین چاپ شده در نشریه کیان شماره 28، آذر و بهمن 74 ص46-61.
[3] . غلامرضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، شرکت نشر و پخش ویس، 1/394.
[4] . لغت نامه دهخدا، 29/741.
[5] . موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ترجمه: دکتر ابوالفضل قاضی، تهران، امیرکبیر، ص 17 و 18 (با تلخیص در عبارت).
[6] . صحیفه نور، 1/65.
[7] . اقتباس از پیام امام خمینی(ره) به روحانیت، صحیفه نور 21/91.
[8] . صحیفه نور، 1/239.
[9] . ر.ک: باقر شریف القریشی، انتظام السیاسی فی الاسلام/1.
[10] . امام خمینی(ره)، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان، 2/460.
[11] . صحیفه نور، 13/218.
[12] . همان.
[13] .
[14] . صحیفه نور، 1/65.
[15] . پیشین، 1/27.
[16] . ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)/پنج.
[17] . امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، قم، اسماعیلیان، 1/234.
[18] . ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه./5.
[19] . صحیفه نور، 13/23-24 (ملخص)
[20] . صحیفه نور 21/18.