جلوه عدالت در سیره اسوه عدالت
مقدمه
عدل و عدالتخواهی در عرصههای مختلف حیات بشری همواره از تقدس و مطلوبیت برخوردار بوده است، از دیرباز نیز «تحقق بخشیدن به عدالت اجتماعی» یکی از آرمانهای دولت و اندیشمندان سیاست بوده است. گرچه درباره جایگاه مقایسهای عدالت در مجموعه اندیشه سیاسی اختلاف نظرهایی وجود داشته است، اما در ارزش ذاتی آن هیچکس تردیدی نداشته است.
در یک تحلیل تاریخی درباره اهتمام به عدالت اجتماعی در جوامل گوناگون بشری این گونه بدست میآید که این مفهوم به همان مقدار که مقدس و مطلوب بوده است مظلوم و مطرود نیز قرار گرفته است. چه حاکمان ظالم و ستمگری که ظلم خویش را با نام عدالت خواهی اعمال کردهاند و چه نشانهای افتخاری که بر سینه مزدوران ستمگر به این نام زدهاند. این برخورد ناروا با عدالت اجتماعی بیش از آنکه به کج فهمی و برداشت غلط از حقیقت عدالت باز گردد به شهوت و خودخواهی ظالمان توجیهگر مربوط میشود. از این روی گرچه بحثهای نظری و ذهنی درباره مفهوم عدالت اجتماعی میتواند برداشتهای غلط بعضی از مکتبهای الحادی (چون مارکسیسم) را بنمایاند، اما برای راهیابی به حقیقت عدالت طرح الگوهای عینی و شاخصهای عملی عدالت میتواند کارآمدتر و مفیدتر واقع شود.
بدون تردید یکی از مهمترنی اهداف انقلاب اسلامی ایران ظلم ستییز و عدالتخواهی بوده است، این هدف مقدس از سالهای نخستین نهضت بارها در بیان رهبر فقید انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)، آمده بود خصوصاً ترسیم اهداف نهضت و جمهوری اسلامی در چند ماه قبل از پیروزی و بعد از آن از سوی رهبر انقلاب رنگ دیگری داشت، حضرت ایشان در این باره فرمودهاند:
با جمهوری اسلامی سعادت و خیر و صلاح برای همه ملت است، اگر احکام اسلام پیاده شود مستضعفین به حقوق خود میرسند، تمام اقشار اسلام به حقوق حقه خودشان میرسند ظلم و جور ریشه کن میشود، در جمهوری اسلامی زورگویی نیست، در جمهوری اسلامی ستم نیست، در جمهوری اسلامی آزادی است، استقلال است، همه اقشار ملت در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشد، در جمهوری اسلامی برای فقراء فکر رفاه خواهد شد مستمندان به حقوق خودشان میرسند، عدالت الهی سایه میافکند بر تمام ملت.[1]
در بیانات دیگر نیز حضرت امام(ره) بر تساوی همه افراد در مقابل قانون، چه شخص اول مملکت و چه افراد دیگر، تصریح نمودهاند[2] و ضمن اشاره به ملاک برتری از دیدگاه دین(یعنی تقوی) نژادها، گروهها و دستجات و زبانهای گوناگون را ملاک هیچ فضیلتی ندانستهاند[3] و بارها بر آرمان بلند اجرای عدالت تأکید فرمودهاند.[4]
در کنار این مطالب حضرت امام به اسوه حکومت مطلوب خویش اشاره مینمودند و مکرر به بیان جلوههایی از عدالت علویu مبادرت میکردند سطح زندگی اقتصادی نوع غذای امامu در دوران حکومت، اهتمام امامuبه اجرای عدالت در عرصه حکومت بین شریف و وضیع، تقسیم عادلانه بیت المال، تأسف آن امام رئوف از ظلم شدن بر یک زن یهودی، برابر نشستن حضرت با شاکی یهودی در محکمه، رسیدگی به حال ضعیفان و مستمندان[5] و... از خاطرات شیرین حکومت چند ساله «امام عادل» است که بارها از سوی رهبر انقلاب بعنوان جلوه الگوی حکومت اسلامی بیان میگردید.
هنگامی که خبرنگار« المستقبل» نوع حکومت مطلوب امام را پرسید در جواب فرمودند:
حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم7 و امام علیu الهام خواهد گرفت.[6]
اکنون پس از گذشت 18 سال از انقلاب اسلامی دغدغه اجرای عدالت اجتماعی در شعارها و تبلیغات گروههای مختلف سیاسی انقلابی و در بیانات رهبران بچشم میخورد همه طیفهای مذکور ضمن اعتراف به فاصله زیادی که شرایط موجود تا تحقق کامل عدالت اجتماعی دارد، تئوریهای گوناگونی را برای گذر از وضع موجود به وضع مطلوب پیش مینهد و چه بسا که تئوریهای دیگر را نیز تخطئه مینمایند.
بررسی صحت و کمال یا نقص این تئورها مجالی دیگر میطلبد اما یک سئوال در برابر همه آنان که بنحوی در نهادهای مرتبط با بیت المال و یا نهادهای تصمیمگیری نظام صاحب نظر صاحب نفوذ هستند مطرح است و آن اینکه براستی چه مقدار شیوه عدل علوی را در حوزه تحت نفوذ خود بکار بستهاند؟ و چه مقدار با توجیهات «خود» پسند! امتیازات و اختصاصات بیت المال و ... را برای خود و آنچه به خود باز میگردد اختصاص داد. و آن را عین عدالت قلمداد کردهاند!؟
گرچه در بحثهای نظری دست توجیه و فلسفهبافی بازتر است اما در مقابل نمونه عینی اجرای عدالت شاید کمتر بشود توجیه و تفسیر نمود، از این روی در این مقال بطور اختصار به جلوههایی از عدالت ورزی اسوه حکومت عدل اسلامی اشاره میکنیم، باشد که صاحب منصبان جمهوری اسلامی که بیش از هر کس دیگر موظف به آشنایی با عدل علوی و پیروی از آن حضرت میباشند با مرور دوباره سیره علوی عمل خود را با آن میزان اعمال بسنجند و در صورت امکان! درهم آهنگی بیشتر با آن امام و مقتدا بکوشند و شیعه بودن خویش (پیروی از حضرت علی(ع) را عمق و روح بخشند.
جایگاه عدالت در دیدگاه کشته عدالت
عدالت در چشم حضرتعلی u بس بزرگ بود، همچنان که ظلم و ستم در دیدگاه وی بس زشت و حقیر مینمود، نه تنها خود از ظلم و تجاوز شدیداً پرهیز مینمود و دامن قدسیش از این گناه نیز بسیار دور بود، که ظلم دیگران را نیز قدرت تحمل نداشت، بلکه مرگ مسلمان را در اثر شنیدن ظلم یک سرباز بر یک زن معاهد سزاوار میدانست.[7]
حضرتش در بیان حماسی زیبایی میفرماید:
والله لان ابیت علی حسک السعدان مسهّدا و اجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظلما لبعض العباد و غاصبا لیشیء من الحطام.[8]
به خدا اگر شب را روی اشترخار بیدار بمانم و در حالی خدا و رسول را ملاقات کنم که بر یکی از بندگان ستم کرده و یا اندک چیزی را ناروا گرفته باشم.
حضرتش نه تنها عدل را بالاترین ملکات اخلاقی و انصاف را بالاترین فضائل معرفی مینماید[9] بلکه وصف عدالت و ظلم را زمینه صعود و یا سقوط نهایی رهبران معرفی میکند و میفرماید:
فاعلم ان افضل عبادالله عند الله امام عادل هدی وهدی... و ان شر الناس عندالله امام جائر ضل وضل به.[10]
بدان که برترین بندگان در نزد خداوند رهبر عادلی است که هدایت شده و راهبر ستمگری است که خود گمراه است و دیگران را گمراه میکند... .
حضرتش در مقایسه بین ارزشهای مطلوبی چون «وجود و احسان» و «عدل» عدالت را برتر میداند و بر این نظریه استدلالی متین و استوار نیز قرین میفرماید:
(سئل علیه السلام ایّها افضل، «العدل» او الجود»؟ فقال(ع)
العدل یضع الامور مواضعها والجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام والجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما.[11]
و از او پرسیدند عدل یا بخشش کدام بهتر است؟ فرمود: عدالت کارها را بدانجا مینهد که باید و بخشش آنرا از جایش بیرون نماید. عدالت تدبیر کنندهای است برای همه و بخشش تنها برای خواص (نه همه) پیش میآید پس عدل شریفتر و یا فضیلت تر است (از جود).
آن گونه که استاد شهید مطهری کلام والای امام را توضیح فرمودهاند، حضرت از دیدگاه اجتماعی به عدالت نگریستهاند و از این روی عدالت که میتواند مبنای زندگی عمومی قرار گیرد بر وجود و ایثار که تحت قانون قرار نمیگیرد تقدم دارد، در این زمینه توضیحات بیشتر را در کتاب بیست گفتار استاد بنگرید[12]
اهتمام حضرت علیu به تحقق عدالت را میتوان از بیان امیر عدالت بدست آورد، با اینکه ظلم و ستم غالباً از قدرتمندان صادر میشود و افراد ضعیف و تحت سلطه و مردم عادی زمینه ظلم و تجاوز به قدرتمندان را ندارند، حضرت علیu از ظلم «مردم» به «خویش» میترسد! نه آنکه مردم از ظلم رهبرشان هراسان باشند، حضرت میفرمایند:
و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم و رعائها و اصبحت اخاف ظلم رعیتی... ایها القوم... صاحبکم یطیع الله و انتم تعصونه و صاحب اهل الشام یعصی الله و هم یطیعون.[13]
امتها از ستم حاکمان خود میترسند و من از ستم رعیت خویش ... ای مردم... امام شما خدا را فرمان میبرد و شما نافرمانی از او میکنید و حاکم شام خدا را معصیت میکند و شامیان فرمان او را میبرند! اهتمام به عدالت امام سراسر وجود وی را فرا گرفته و در عرصههای مختلف زندگی شخصی و اجتماعی و شئون حکومتی وی جلوه کرده است. این نوشته را با تیمن به بعضی از این جلوهها پی میگیریم.
1- عدالت در زندگی شخصی
سرآغاز حرکت بسوی جامعهای عادلانه اجرای عدالت در زندگی شخصی و محدوده تحت نفوذ مجریان و رهبران و مبلغان عدالت است، این نکته بلند را حضرتش در محدودهای گستردهتر از بحث عدالت این گونه تذکر داده است:
من نصب نفسه اما ما للناس فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.[14]
آن که خود را پیشوای مردم سازد پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خویش پردازد و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید، باید به کردارد ادب نماید و آن که خود را تعلیم دهد و ادب آموزد.
در ضمن ذکر اوصاف محبوبترین بندگان خداوند نیز حضرتش به شروع عدالت از خود اشاره مینماید و میفرماید:
قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه.[15]
نفس خویش را ملزم به عدالت نموده است و اولین گام عدالت او آن که هوی هوس را از دل برداشته است.
با توجه به این بیانات روشن است که اولین جلوه عدالت امام در زندگی و سیره عملی خودش جلوه نماید، حضرتش نه تنها به زندگی هم سطح با مردم که زندگی هم سطح با فقیران جامعه را برای خود و هر حاکم عددل دیگری واجب میداند.
هنگامی که امامu از افراط و تفریط دو برادر (عاصمبن زیاد و علاء بن زیاد) در استفاده از نعمتهای دنیایی انتقاد نمود، برادری که راه زهد و اغراض از دنیا را پیشه گرفته بود، حضرتش را از سر اعتراض خطاب نمود که:
ای امیر مؤمنان تو در این پوشاک زبر تن آزارباشی و خوراک دشوار خوار؟!
و حضرتش در پاسخ ضمن اشاره به بطلان قیاس وی فرمود:
و یحک انی لست کانت ان الله فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیع الفقیر فقره.
وای بر تو من نه چون توام که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمند فقیر و تنگدست را به هیجان و طغیان نیاورد.
هنگامی که عثمانیبن حنیف (استاندار بصره) بر سر سفرهای نشست که نیازمندان رانده و توانگران به آن خوانده شده بودند امام عادل سخت بر آشفت و در نامهای به او نوشت:
الا وان لکل مأموم اماما یقتدی به و یستضیئی بنور علمه، الا وان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه... فوالله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لا ادخرت من غنائمها و فراولا اعددت لبالی ثویی طمرا[16].
آگاه باشید که هر پیروی را پیشوایی است که به او اقتدار کند و از نور دانش او روشنی گیرد. بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان را خوردنی خویش نموده... به خدا که از دنیای شما زری نیاندوختم و از غنیمتهای آن ذخیرت ننمودم و بر دو جامه کهنهام کهنهای نیافزودم.
در ادامه این نامه حضرتش این توهم را که شاید زهد وی از سر ناتوانی بوده است بر طرف میسازد و میفرماید: اگر خواستمی دانستمی چگونه عصل پالوده و مغز گندم و یافته ابریشم را بکار برم لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بود که در ججاز یا یمامه کسی حسرت کرده نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر خوابم و پیرامونم شکمهایی گرسنه باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته.[17]
آنگاه روح جوانمردی و فتوت وی جلوه میکند و میفرماید:
اقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین! ولا اشارکهم فی مکاره الدهر اواکون اسوه مهم فی جشوبه العیش.[18]
آیا بدین بسنده کنم که مرا رهبر مؤمنان بخوانند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم و یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم؟
حضرت امام خمینی که به حق در زندگی شخصی تبعیت آن امام را مجلوهگر ساختند به این ویژگی زندگی امام علیu بارها اشاره میفرمودند. بعنوان نمونه کلام زیر را مرور میکنیم:
حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که وقتی به حکومت رسید در حال حکومتش زندگیاش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها طلاب علوم دینیه یا امثال این بقالها و کاسبها زندگی او پستتر بود، یک تکه نان جو بود که در آخر عمر مبارکشان از قراری که گفته شده است از بس خشک بود حضرت با دستشان نمیتوانستند بشکنند، با زانو شکستند آن نان را و با آب تناول میکردند. این حکومت اسلام بود، میفرمود که (بطوری که نقل شده است) من میترسم که در یکی از حوالی مملکت من یک وقت یک گرسنهای باشد، یک وقت که گرسنه در کار باشد چطور من سیر بخوابم و رعیت من یک نفرشان ولو در بعضی از اجزاء مملکت اینها گرسنه باشد.[19]
امام خمینی به روایت همراهان و شاهدان عینی سیرهای علیوار داشتند، در گرمای نجف بجهت هم دردی با مردم تحت شکنجه در زندانهای ایران از رفتن به کوفه امتناع میورزیدند و اجازه نصب کولر حتی کولرهای دستی را نمیدادند.[20]
امتناع امام از سکونت در خیابان در بند و سکونت در منزل محقری در جماران دلیلی جز تنظیم معاش و سطح زندگی با افراد ضعیف و متوسط نداشت. غذای ایشان نیز ساده بود، در دوران رهبری نهضت از پاریس صبحانه امام نان و پنیر و چای، ناهارشان اندکی آبگوشت بود و شام نیز غذای سرد میل میکردند.[21]
امروزه گرچه گوشه و کنار توجیهاتی شنیده میشود که زمینه برتری امتیازات صاحب منصبان را فراهم میکند ولااقل عدهای از ادارات (چه قانونگذار، چه مجری و چه...) عدالت را پس از تأمین مایحتاج و ما یختار خود برای دیگران میطلبند و عدهای نیز بدلیل اینکه مأمور حکومت در زمینهای خاص هستند رسماً خود را در استفاده بهتر، بیشتر و ویژه از آن سزاوارتر میدانند، اما روشن است که این دیدگاه با تفکر علوی فاصله بسیار دارد. انیان مطمئن باشند که «سنگ اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج».
2- تقسیم عادلانه بیت المال
از «خود» که بگذریم گام دوم در اجرای عدالت زیر پا گذاردن «خودی» هاست، بعضی اگر بتوانند تا حدی بر نفس خودگام نهند، اما قدرت مقاومت در برابر خواهش و توقع و توقع فرزند و برادر و رفیق و هم شهری و ... را ندارد. امام علیu مرد میدان این رزمگاه نیز هست، نه دوستی دوستان و نه دشمنی دشمنان هیچیک میزان عدل علی را متزلزل نمیساخت، هنگامی که عقیل برادر بزرگ حضرت علیu درخواست سهم خاصی از بیت المال نمود زمینههای مختلفی برای نرمش امام فراهم آمده بود، پیرمردی و نابینایی برادر، داشتن فرزندان ژولیده موی و تیره رنگ (از گرسنگی) و اصرار و تکرار فراوان درخواست از سوی عقیل اما امام رئوفی که گریه طفل یتیمی او را بیتاب میکند در برابر اجرای عدالت چون کوه استوار است و جواب برادر را با نزدیک کردن آهن گداخته به چشمش میدهد و عاقبت ظلم و ستم به مردم را برای او به تصویر میکشد.[22]
فرزندان معصوم وی نیز با دیگران تفاوتی ندارند، در نامهای که حضرت به بعضی از کارگزاران خویش نوشت ضمن انتقاد شدید از استفاده بی حساب از بیت المال و تضییع حقوق بیچارگان و تهدید وی به بازگرداندن حقوق بیت المال اینگونه نگاشت:
والله لوان الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت سهما عندی هواده ولا ظفرا منی باراده حتی اخذ الحق منهما وازیح الباطل الباطل عن مظلمتهما.[23]
به خدا اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردی از من روی خوش ندیدندی، و به آرزویی نرسیدندی تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلی را که به ستمشان پدید شده نابود گردانم.
از سوی دیگر طماعانی که در روزگار عثمان خوش خورده و خوب چیده بودند و استمرار تقسیم عادلانه عثمان؟! را طلب میکردند نیز مانع عدالت علی نگردیدند. از آغاز خلافت حضرش قسم یاد کرد که: «به خدیا اگر هدایای عثمانی به مهر زنان و بهای کنیزان نیز رفته باشد آنرا به بیت المال باز میگردانم».[24]
و ر ادامه نیز در مقابل زیاده خواهیها فرمود:
لو کان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله.[25]
اگر مال از آن من بود همگان را برابر میداشتم تا چه رسد به آن که مال، مال خداست.
یکی از شاگردهای رایج زیادهخواهان رشوه دهی است، اما زشتی این کار به قدری است که غالباً با پوششهای اسمی و وصفی مناسب از آن یاد میکنند، آنچه حق و ناحساب است «حق» و «حساب» مینامند و بعنوان «هدیه»، «یادگار»، «حق الزحمه» و... میپردازند، اینان به علیu نیز چشم طمع داشتند غافل از آنکه به اینها باید گفت: برو این دام بر مرغ دگرنه که عنقا را بلند است آشیانه.
حضرتش خود به یکی از این وقایع اشاره میفرماید:
شگفتتر از آن (درخواست عقیل) اینکه کسی ما را شب هنگام دیدار کرد و ظرفی سر پیشیده آوردـ درونش حلوایی ـ بسرشتهـ با روغن و قند آغشتهـ، چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیخته یا زهر مار بر آن ریخته.
گفتم: صله است یا زکات یا برای رضای خدا است که گرفتن صله بر ما ناروا است، گفت: نه این است و نه آن است بلکه ارمغان است!؟ گفتم مادرت بر تو بگرید... بخدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانها است به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را به ناروا از مورچهای بربایم چنین نخواهم کرد.[26]
3- تساوی در مقابل قوانین
جدای از مسائل اقتصادی در زمینههای دیگر چون حقوق خصوصی، جزائی و وظایف و مسئولیتهای مردم در مقابل حکومت اجرای عدالت اهمیت دارد. امیرمؤمنانu اهمیت مسئله را به عمربن خطاب این گونه تذکر میدهد:
ثلاث آن حفظتهن و عملت بهن کفتک ما سواهن و ان ترکتهن لم ینفعک شیئی سواهن قال و ما هن یا ابالحسن؟ قال: «اقامه الحدود علی القریب و البعید و الحکم بکتاب الله فی الرضا و السخط والقسم بالعدل بین الاحمر و السود.» قال عمر: «لعمری لقدا اوجزت و ابلغت.»[27]
سه چیز را اگر نگاه بان باشی و بدان عملتر از امور دیگر کفایت میکند و اگر آنها را وانهی امور دیگر سودی بر تو نمیرساند. گفت: آنها چیست ای ابالحسن. حضرت فرمود: اجرای حدود الهی بر نزدیک و دور و حکم بر اساس کتاب خدا در حالت خوشی و ناخوشی و تقسیم عادلانه بین سرخ و سیاه. عمر گفت: بجانم سوگند که کوتاه و رسا بیان فرمودی.
در این زمینه نیز حضرت از خود شروع فرمود، رضایتمندانه خود را با افراد مسلمان دیگر و حتی با غیر مسلمانان در برابر قانون یکسان میدید، در دوران امانت و حکومتش در محکمه شریح قاضی در کنار یهودی که ادعای مالکیت زره امامu را داشت نشست و به قضاوت ناصواب شریح نیز گردن نهاد، گرچه یهودی نیز با توجه به این سیره عادلانه امام، مسلمان گردید.[28]
حضرت امام خمینی(ره) به این واقعه زیبا اینگونه اشاره میفرمایند:
شما شنیدهاید با آن ظاهرا یهودی بود که در محضر قاضی واقع شدند، در صورتیکه حضرت امیر رئیس بود. وقتی که احضارش کرد رفت پیش قاضی، قاضی وقت که «ابالحسن» به ایشان گفت، اشکال کرد به او که نه به آن هم هرچه میگوئی به من هم همینطور بگو، این دستوری است برای همه ماها که باید در مسند قضا یکی که نشست همه ملت پیشش با یک نظر باشد، تمام نظرش به اجرای عدالت باشد، در دشمنش هم به طور عدالت، در دوستش هم بطور عدالت نه اینجا مسامحه کند و نه آنجا سختگیری.[29]
در واپسین دقایق و ساعات حیات که کمتر کسی را یارای سخن گفتن است، حضرتش با حال نزار اجرای عدالت درباره قاتل سفارش میکند و میفرماید: الا لا تقتلن بی الاقاتلی انظروا اذا اقامت فاضر بوه ضربه بضربه لا تمثلوا الرجل.[30]
بدانید جز کشنده من نباید دیگری به خون من کشته شود، بنگرید اگر من از این ضربت مردم او را تنها یک ضربت در برابر ضربتی که زده است بزنید و او را مثله نکنید.
هنگامی که یکی از دخترانش از امین بیت المال گردنبند مروارید را با ضمانت عاریه گرفت: حضرتش امین بیت المال را خطاب کرد: اتخون المسلمین؟ (آیا به مسلمانان خیانت میکنی؟) و سپس فرمود: همین امروز آنرا باز گردان، اگر دخترم آنرا به عاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمی بود که دستش به جهت سرقت بریده میشد![31]
نجاشی (شاعر) که خدماتی در راه ولایت نیز کرده بود. مبتلای به شرب خمر شد. پس از اقامه شهود حضرتش به اجرای حد حکم کرد. عدهای از قبیل وی بر امیرu غضب کردند، طارق بن عبدالله النهدی از سر اعتراض به حضرت گفت:
ندیده بودیم که معصیت کار و مطیع و اهل جدایی و فرقت و همراهان جماعت مسلمین در نزد والیان دانا و صاحبان فضیلت یکسان انگاشته شوند تا آنکه معامله تو را با نجاشی دیدیم؟!
امام در جواب فرمودند:
ای برادران قبیله بنی نهد آیا او جز آن است که مسلمانی است که حرمتی از حرمتهای خدای را شکسته است پس حد الهی را برای پاکی او اجرا کردهایم؟![32]
سیره امام خمینی(ره) در این زمینه نیز تبعیت از امامu را نشان میدهد، گرچه طبعاً حضرت ایشان به همه مسائل قضایی و حقوقی از نزدیک اشراف نداشتند اما در مواردی که به ایشان مربوط میشد و یا به جهتی در جریان قرار میگرفتند بر مساوات در برابر قانون تأکید داشتند.
نقل از دادستان کشور در سالهای آخر حیات امام، در همین دوران دو شکایت از امام صورت گرفته بود. اگرچه این شکایتها به عقد گشایی شبیه بوده است اما با این همه حضرت امام پس از اطلاع میفرمایند:
«اشکالی ندارد شکایت مطرح شود و در صورت لزوم وکیل بگیرید که بجای من در دادگاه حضور یابد.»
فرزندان حضرت علیu نیز مانند دیگر مسلمانان در جنگها حضور مییافتند و آن گونه که از خطبه 207 نهج البلاغه بدست میآید در مواضع خط و در خط مقدم جبهه نیز به تلاش میپرداختند، حضرت امیرu نیز تنها از حضور دو فرزند فاطمه(س) که یادگار پیامبر7 بود در خط مقدم جبهه ممانعت میکردند که دلیل آن هم چیزی جز بقای نسل پیامبر و استمرار ولایت نبوده است.[33]
حکومت علویu هیچ گونه ارزش طبقاتی را بر نمیتابید و این درست بر خلاف عثمان بود که قدرت را در میان فامیل و قبیله خویش تقسیم میکرد و به کاردانی و امانت آنها کاری نداشت، در دوران عثمان قریش به مقامات والای حکومتی رسیدند، «حکم ابن ابی العاص» تبعیدی به حکم پیامبر7 سرپرست قبیله خزاعه شد، «عبدالله بن سعد» تبعیدی دیگر به حکومت مصر رسید. «عبدالله بن عامر» فرماندار بصره و «ولیدبن عقبه» که خدا در قرآن او را فاسق خوانده بود فرماندار کوفه شد.[34] از جهت اقتصادی مجموعه دینارهایی که به مروان، ابن ابی سرح، طلحه، عبدالرحمن یعلی بن امیه، زیدبن ثابت و مجموعه دینارهایی که عثمان خود برداشته بود چهار میلیون و سیصد و ده هزار دینار و درهمهای اعطایی به بعضی از این افراد و افراد دیگر یکصد و بیست و شش میلیون و هفتصد و هفتاد هزار درهم بوده است.[35]
اما در حکومت علیu تمام این امتیازات را لغو کرد، امتیاز را به تقوی و کاردانی میدانست و در مقابل همه انتظارات بی جان رفیقان حاکم قبلی ایستادگی کرد.
برخورد شدید امام به اعتراض طلحه و زبیر در اینکه چرا با دیگران در حکومت تفاوتی ندارد؟ نمونهای از این ایستادگی است.[36]
4- اجرای عدالت بدست دولتمردان
بدون تردید غالب کارهای دولت بدست کارگزارات و ردههای بعدی حکومت صورت میپذیرد. خصوصاً که در زمانهای گذشته به جهت عدم ارتباط سریع بین شهرهای استانداران و فرمانداران و قاضیان نواحی دور از مرکز، عملاً حکومت مستقلی را اعمال میکردند، از این روی رهبر اگر به اجرای عدالت در پیرامون خود دل خوش کند نمیتواند رسالت خویش را تمام شده قلمداد نماید، حضرت امیر علیه السلام به اجرای عدالت بدست کارگزاران و جلوگیری از ظلم آنان اهتمام فراوان داشت، بر خلاف غالب حکومتها که مأموران مخفی خود را برای مردم و مخالفان و مخالفتهای فردی و جمعی آنان بسیج میکنند، حضرتش «عیون» و مأمورانی برای بررسی شیوه عملی والیان قرار داده بود. تعبیر «بلغی» که در شمار زیادی از نامههای حضرت به والیان هست حکایت از این سازمان اطلاعات و بازرسی دقیق و حسابرسی کشور مینماید.
البته نوع برخورد با خطا کاران با توجه به خطای آنها فرق میکرده است. مثلاً حضرتش پس از دریافت عملکرد زیادبن ابیه که جانشین عبدالله بن عباس فرماندار بصره شده بود اینگونه نگاشتند:
واوی اقسم الله قسماً صادقا لئن بلغی انک خنت فی فیء المسلمین شیئاً صغیرا و کبیر الا شدن علیک شده تدعک قلیل الوف ثقیل الظهر ضیل الامرو و السلام.[37]
صادقانه سوگند میخورم به خداوند که اگر گزارش رسد از غنائم و فی مسلمانان اندک یا بسیار خیانت کردهای چنان بر تو سخت میگیرم که انک مال مانی و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال والسلام.
نامههای متعددی به والیان ثبت شده است که از آن جمله نامه امام به عبداللهبن عباس درباره نهی از درشتی کردن نسبت به تمیمیان (نامه 18)، نامه به اشعت بن قیس درباره رعایت بیت المال (نامه 5)، نامه شدید اللحن به مصفلهبن هبیره شیبانی درباره رعایت مساوات در تقسیم بیت المال (نامه 43)، نامه به عثمان بن حنیف درباره نهی از شرکت در میهمانی شاهانه (نامه 45) را میتوان یاد کرد.
یکی از نامهها به شریح قاضی و درباره خانههای که وی به 80 دینار خریده بود میباشد. ترجمه این نامه نسبتاً بلند را پایانبخش این نوشته قرار میدهیم توجه به مفاد این نامه برای آنان که با نفوذ و پول و قدرت و... در افزایش کیفی و کمی خانه و باغ و ماشین خود تلاش میکنند ممکن است مفید افتد.
(گفتهاند شریح پسر حارث، قاضی امیرالمومنینu در خلافت آن حضرت خانهای به هشتاد دینار خرید چون این خبر به امام رسید او را طلبید و فرمود: به من خبر دادهاند که خانهای به هشتاد دینار خریده ای و سندی برای آن نوشتهای و گواهانی بر آن گرفتهای؟ شریح گفت: آری، امیرمومنان چنین بوده است. امام نگاهی خشمگین بدو کرد و سپس فرمود: شریح بزودی کسی به سر وقتت خواهد آمد که به نوشتهات نمینگرد و از گواهت نمیپرسد، تا آنکه ترا از آن خانه بیرون کند و بردارد و تهی دست به گورت سپارد. پس شریح مبادا این خانه را از جز مال خود خریده باشی یا بهای آن را از جز حلل به دست آورده، چه آنگاه خانه دنیا را زیان کردهای و خانه آخرت را از دست دادهای.[38]
در خاتمه امیدواریم بارقهای از عدل علوی در کالبد دستگاههای دولتی بتابد وراث دلانگیز آن حکومت مطلوب و دوست داشتنی شمیم جان شیعیان را معطر سازد،
باشد که از این رهگذر زمینه اعتلای هر چه بیشتر کلمه اسلام و نفوذ گسترده حقیقت اسلام ناب محمدی7 در جای جای عالم تشنه حق و عدالت فراهم آید.
این گونه باد. انشاء الله.
[1] . صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی(ره)، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ج5/279.
[2] . پیشین، ج9/42 و 04.
[3] . پیشین، 03.
[4] . پیشین، ج 8/114 و 17/191 و18/126.
[5] . ر.ک: صحیفه نور، ج3/8، 10، 69، 188ع 197 و 4/29، 87 و 244
[6] . پیشین، ج3/27.
[7] . نهجالبلاغه (صبحی صالح) خطبه 27.
[8] . پیشین، خطبه 224.
[9] . العدل افضل سجیه، الانصاف افضل الفضائل، غرر الحکم و دررالکلم، ترجمه و شرح آقا جمال خوانساری، چاپ دانشگاه تهران، ج1، ص 203 و 611.
[10] . نهج البلاغه، خطبه 164.
[11] . نهج البلاغه، کلمه 437.
[12] . استاد مرتضی مطهری، بیست گفتار، تهران و قم، صدار، ص 12 تا 20
[13] . نهج البلاغه، خطبه 97.
[14] . نهج البلاغه، کلمه 73.
[15] . پیشین، خطبه 87.
[16] . پیشین، خطبه 29.
[17] . و 18 و 19- نهج البلاه نامه 45.
[18] . صحیفه نور، ج1/166.
[19] . سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره)، خاطره حاج سید عبدالعلی قرهی ، ج1/11 و 5/60.
[20] . پیشین 3/85.
[21] . نهج البلاه، خطبه 224.
[22] . پیشین، نامه 41.
[23] . پیشین، خطبه 15.
[24] . پیشین، خطبه 126.
[25] . نهج البلاغه، خطبه 224.
[26] . وسائل الشیعه، ج18/156.
[27] . ر.ک، بحارالانوار، ج 41/56.
[28] . صحیفه نور، ج13/16.
[29] . نهج البلاغه، نامه 47.
[30] . وسائل الشیعه ج18/521 و تهذیب الاحکام 10/151.
[31] . بحار الانوار، ج 41/9.
[32] . روک: خطبه 207 نهج البلاغه: قال علیه السلام فی بعض ایام الصفین و قدرای الحسن علیه السلام و یتسر الی الحرب: املکوا عنی هذا الغلام لا یهدنی فاننی انفس بهذین (یعنی الحسن و الحسین علیهما السلام) علی الموت لئا ینقطع بهما نسل رسول الله صلی الله علیه و آله.
[33] . رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام ص 345 و 346.
[34] . الشیخ عبدالحسین الامینی النجفی، الغدیر فی الکتاب السنه و الادب النجفی، الغدیر فی الکتاب السنه و الادب، ج8/286.
[35] . نهج البلاعه، خطبه 205.
[36] . حضرت علی(ع) مثلاً در نامه به قثمبن العباس فرماندار مکه مینویسد: اما بعد فان عینی بالمغرب کتب الی یعلمنی... نامه 33.
[37] . نهج البلاغه، نامه 20.
[38] . نهج البلاغه، نامه 3،
از ترجمه نهج البلاه دکتر سید جعفر شهیدی در برگرداندن کلمات امیرالمومنین(ع) استفاده شده است. همچنین از کتاب خطوط کلی اندیشههای سیاسی امام خمینی(ره) به قلم نگارنده در تبیین چهارچوب مقاله بهرهبرده شده است.