موسسه فهیم

تاریخ و سیره , قرآن ,

سنت هاي حاكم بر جوامع بشري از ديدگاه قرآن كريم

هنوز از رشد و شكوفايي علوم تجربي در زماني نگذشته بود كه انديشمندان علوم انساني به كاوشهاي وسيعي در كشف قوانين حاكم بر حيات جوامع بشري پرداختند...

سنت هاي حاكم بر جوامع بشري

از ديدگاه قرآن كريم

كاظم قاضي زاده

·مقدمه

هنوز از رشد و شكوفايي علوم تجربي در زماني نگذشته بود كه انديشمندان علوم انساني به كاوشهاي وسيعي در كشف قوانين حاكم بر حيات جوامع بشري پرداختند. تفاوت عمدة علوم تجربي و انساني در آسان بودن اجراي روش آزمون براي عالمان تجربي و دشواري آن در رشته‌هاي علوم انساني، جامعه شناسان را به مطالعة گسترده در واحد‌هاي گذشتة جامعه كه به مجموع آن «تاريخ» اطلاق مي‌شود كشانيد. البته قصد آنان از اين مطالعه، هرگز آشنايي با تاريخ نبود، بلكه ايشان به دنبال علل و عوامل رشد، انحطاط، دگرگوني، پايداري ... جوامع گذشته براي بدست دادن قوانين كلي براي جوامع حال و آينده بودند. اين نگرش تاريخي فلسفة تاريخ نام گرفت. نگرش اينگونه قبل از آنكه توسط انديشمندان اروپايي چون مونتسكيو (دانشمند فرانسوي قرن هيجدهم) صورت پذيرد، توسط انديشمند اسلامي قرن نهم هجري (چهاردهم ميلادي) عبدالرحمن بن خلدون تونسي ارائه شد. مقدمة ابن خلدون، كتاب جامع و درخوري در اين زمينه است. وي در اين كتاب به عناويني چون عوامل تبديل حكومتهاي غير متمدن و غير شهري به حكومتهاي متمدن، زمينة بقا و زوال دولتها و قوانين حاكم بر آنها اشاره نموده است.[i]

 

شهيد استاد مطهري به قدمت ابن خلدون و مونتسكيو اينگونه اشاره كرده است:

«درميان علماي اسلام شايد اولين فرد كه به صراحت از سنن و قوانين حاكم بر جامعه، مستقل از سنن و قوانين افراد ياد كرده است، عبدالرحمن بن خلدون تونسي است كه در مقدمة معروفش بر تاريخ مفصلاً بحث كرده است، و درميان علماي جديد اولين فرد كه در پي كشف سنن و قوانين حاكم بر جوامع بر آمده مونتسكيو فرانسوي است».[ii]

ريمون آرون نيز به حقيقت كار يك جامعه شناسي چون مونتسكيو اينگونه اشاره مي كند:

«مونتسكيو درست مانند ماكس وبر مي خواهد از داده هاي نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد، آري اين مشي خاص جامعه شناسي است».[iii]

رشد سريع علم نو پاي جامعه شناسي در قرن نوزدهم ضمن آنكه به حقيقت مسلم وجود سنت هايي در ظهور و افول تمدنها و جوامع، مهر تأييد زد، در راه كشف اين قوانين بوسيلة ابزار و كاوشهاي انساني دچار خوش باوري و افراط گرديد. آنان كه موفقيت هاي علوم تجربي در كشف علل و عوامل مختلف را مشاهده كرده بودند، به دنبال كشف تمامي اسرار جامعه و تاريخ به فرضيه هاي گوناگون پناه بردند. اين تب شديد قرن نوزدهم در قرن حاضر فرو ريخت، بطوري كه بعضي از جامعه شناسان به عدم قانونمندي جامعه و تاريخ نظر دارند.

ژرژ گروريچ دربارة نظرات انديشمندان قرن نوزدهم اينگونه اظهار نظر كرده است:

«يك جامعه شناس دست سوم فهرستي مشتمل بر يكصد و سه قانون كذايي ترتيب داده بود، متأسفانه هيچ يك از قوانين جامعه شناسي مورد قبول حتي يك دانشمند به استثناي واضع آن قرار نگرفته است... بارها اين نكته را تأييد كرده ايم كه در جامعه شناسي نمي توان قوانين علي و قوانين وظيفي و قوانين تطور را مستقر ساخت، در اين علم مي توان براي قوانين آماري محلي قائل شد، لكن سخت و اعتبار آنها نيز كاملاً محدود است».[iv]

 

رشد سريع علم نو پاي جامعه شناسي در قرن نوزدهم ضمن آنكه به حقيقت مسلم وجود سنت هايي در ظهور و افول تمدنها و جوامع مهر تأييد زد، در راه كشف اين قوانين بوسيلة ابزار و كاوشهاي انساني دچار خوش باوري و افراط گرديد.

 

در هر صورت از آن افراط و اين تفريط كه بگذريم، جوامع بشري كم و بيش داراي قانون هاي ثابت و سنت هاي مشابهي هستند. البته اين نكته به معناي دستيابي انسان به همه اين قوانين و خطاناپذيري كاوش هاي انساني نيست، بلكه گاهي خطاي فاحشي نيز در كشف اين قوانين صورت پذيرفته است كه نمونه بارز آن فلسفة علمي ماركسيسم و تحليل تاريخي آن است.

·قرآن و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ

اگر چه در آياتي از قرآن به جامعيت قرآن نسبت به هر چيز اشاره شده است،[v] اما در پرتو آيات ديگري كه هدف از نزول قرآن را هدايت مردم و هدايت متقين معرفي نموده است، معلوم مي شود كه انتظار و توقع پرداختن قرآن به علوم تجربي و حتي خيلي از مباحث مطروحه در علوم انساني رايج شايسته نيست. اما از آن جهت كه فهم سنت هاي الهي و قوانين حاكم بر جامعه در مسير هدايت انسان در موارد زيادي موثر مي افتد، قرآن نيز اشاراتي در اين زمينه نموده است.

مرحوم آيت الله شهيد صدر، ضمن جدا ساختن دو جنبة مختلف تغيير در جامعه كه يكي كاري انساني است و ديگري كاري الهي، به علت اشارة قرآن به اين قوانين اشاره كرده است:

«شايسته نيست از قرآن كريم به عنوان يك كتاب هدايت، انتظار داشته باشيم كه در مورد علم تاريخ و سنن آن و تفصيلات و جزئيات آن بحث كند. قرآن حتي نمي تواند به چيزهايي كه در كار تغيير مطلوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) موثر نبوده است متعرض شود، هرچند سنت هاي تاريخ را بر آنها نيز شامل بدانيم؛ زيرا قرآن به كارهاي اساسي و مهم توجه دارد. براي قرآن همين عنوان كتاب هدايت بودن، كتابي كه مردم را از تاريكي به نور رهبري مي كند، كافي است و در اين حد خود اهميت بسزايي دارد، و قرآن منحصراً روي آن كار مي كند. سخناني در زمينة تاريخ دارد و شرح قوانين تاريخ را در حدي كه پرتوي بر كار تغيير بيفكند توضيح مي دهد و تنها در همان حدودي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بكار مي برد و در حدي كه موج آن بتواند بشر را به اين سنت ها راهبري كند و بينش راستين نسبت به حوادث و اوضاع و احوال و شرايط زندگي پديد آورد بيان مي كند».[vi]

توجه به اين نكته علت پرداختن قرآن به قصص پيشينيان و اشاره هاي مكرر به داستان پيامبران  (عليهم السلام) و اقوام و تمدن هاي كهن را روشن مي سازد و زمينه سازي اين داستان ها براي دستيابي به هدف هدايت مستدل و معقول جلوه مي نمايد.

قرآن كريم خود پس از اشاره به سنن جوامع گذشته و روش كافرين و مترفين، در برخورد با پيامبران (عليهم السلام)، فلسفة ذكر اين داستان ها را اينگونه بيان مي كند:

«و كلاً نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فؤادك و جائك في هذه الحق و موعظة و ذكري للمونين» (هود: 120)؛ و تمام [حكايات انبياء] را بر تو بيان مي كنيم تا قلب ترا به آن قوي و استوار گردانيم و در اين [شرح حال گويي] طريق حق و راه صواب بر تو روشن شود و اهل ايمان را پند و عبرت باشد.

در آية فوق قصه گويي بي هدف و يا با هدف صرف آگاهي مردم ذكر نشده است، بلكه زمينة استواري قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ياد آوري و موعظه مردم مورد توجه بوده است.

سنت هاي مذكور در قرآن گاهي دربارة بعضي از اين سنت ها بطور عام و شامل نسبت به همة اقوام مورد تذكر واقع شده است.

قرآن كريم در مورد اهل كتاب مي فرمايد:

«ولو انهم اقاموا التوارة و لا انجيل و ما انزل اليهم من ربهم لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم» (مائده: 66)؛ و چنانچه آنها (اهل كتاب) به دستورات تورات و انجيل خودشان و آنچه از جانب خدايشان بر آنها نازل شده [قرآن كريم] عمل مي كردند، البته به هر گونه نعمت از بالا و پايين (آسماني و زميني) برخوردار مي شدند.

و در جاي ديگر بطور مطلق مي فرمايد:

«و من يتق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب» (طلاق:2-3)؛ و هر كس تقواي خداي را پيشه كند، براي او خداوند گشايش نمايد و از جايي كه گمان نبرد به او روزي عطا كند.

و در آية ديگر مي فرمايد:

«و لو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من اسماء والارض» (اعراف:96)؛ و چنانچه مردم شهر و ديار همه ايمان آورده و پرهيزكار مي شدند، همانا ما درهاي بركات آسمان و زمين را بر روي آنها مي گشوديم.

تفاوت عمدة سنت هاي مذكور در كتاب خداوند و آنچه با كاوشهاي بشري بدست آمده است، خطا ناپذيري گروه اول است. حقانيت كلام خداوند دلايل كلامي خاص خود را دارد و قرآن كريم نيز به اين ويژگي خود اشاره كرده است و به حقانيت كلام الهي تصريح مي نمايد.* اين ويژگي زمينة اطمينان قلب و عدم ترديد در قبال سرنوشت محتوم يا معلق جوامع را فراهم مي آورد.

 

·جامعه و فرد

سؤالي كه قبل از طرح بحث رخ مي نمايد، رابطة جامعه و فرد است. آيا جامعه چيزي جز مجموعة افرا يك واحد است؟ آيا اين مجموعه داراي هويتي مستقل است كه قوانين خاصي را طلب مي كند يا تنها قوانين حاكم بر افراد بر مجموعه آنها حكومت مي نمايد؟

 

قرآن براي امتها سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قايل است. بديهي است كه امت اگر وجود مستقل عيني نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معني ندارد.

 

در مقابل اين سؤال جوابهاي مختلفي ارائه شده است. بعضي جامعه را واحد اعتباري دانسته و تنها افراد جامعه را حقيقي و اصيل پنداشته اند – بعضي در مقابل براي فرد هيچ گونه هويت حقيقي جداي از جامعه را نميپذيرند؛ فرد در نزد اينان اعتباري و آنچه حقيقت دارد جامعه و حيات جمعي است؛ مكتب الحادي شرق چنين نظري را دنبال نموده است.

در مقابل اين دو نظر كه مسير افراط و تفريط را پيموده اند، قرآن كريم به فرد و جامعه به ديدة احترام نگريسته و براي هر كدام در جايگاه خود حقيقت و اصالت قايل شده است.

شهيد استاد مطهري در تبيين ديدگاه قرآني مي نويسد:

«[اسلام] از آن جهت كه وجود اجزاي جامعه (افراد) را در وجود جامعه حل شده نمي داند و براي جامعه وجودي يگانه مانند مركبات شيميايي قايل نيست، اصالة الفردي است. اما از آن جهت كه نوع تركيب افراد را از نظر مسايل روحي و عاطفي از نوع تركيب شيميايي مي داند كه افراد در جامعه هويت جديد مي يابند كه همان هويت جامعه است هر چند جامعه هويت يگانه ندارد، اصالة الاجتماعي است ... قرآن براي امتها سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل ، طاعت و عصيان قايل است. بديهي است كه امت اگر وجود مستقل عيني نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معني ندارد. اينها دليل است كه قرآن به نوعي حيات قايل است كه حيات جمعي و اجتماعي است؛ حيات جمعي صرفاً يك تشبيه و تمثيل نيست، يك حقيقت است همچنان كه مرگ جمعي يك حقيقت است»[vii].

گرچه پس از ايشان، بعضي از انديشمندان در دلالت آياتي كه استاد بدان تمسك جسته است خدشه نموده اند،[viii] اما در مجموع به نظر مي رسد روح كلي قرآن كريم با يك حقيقت وراي افراد به عنوان حيات جمعي سازگاري تام دارد. از اين جهت قرآن در موارد زيادي جامعه را ذكر مي نمايد و يا به افول تمدنها اشاره مي نمايد در حالي كه افراد آن قوم بطور كلي از بين نرفته اند. نمونه بارز آن در مورد قوم بني اسرائيل و يهود صادق است. آنان در ديدگاه قرآني از داشتن دولت و اقتدار و شوكت واقعي محروم اند گرچه در جاي جاي جهان نيز به حيات فردي خود ادامه مي دهند.[ix]

اصولاً جز در موارد هلاكت ها و عذاب هاي جمعي كه بر بعضي از ملل و جوامع كهن فرود آمده است، در بقيه موارد حيات و مرگ جوامع با حيات و مرگ مجموع افراد هماهنگ نبوده است.

·مفهوم سنت

در قرآن كريم از قوانين جامعه تعبير به سنت شده است. اين كلمه گاه به صورت مفرد و گاه به صورت جمع (سنن) بكار رفته است. در مجموع شانزده بار از اين كلمه در قرآن ياد شده است: تعابيري مانند سنة الله[x]، سنة الاولين[xi]، سنة من ارسلنا من قبلك[xii]، سنن الذين من قبلكم[xiii] و يا سنن بدون اضافه.[xiv] اما با توجه به مضمون آيات، روشن است كه در همة موارد سنت گذار خداوند است و اضافه آن به غير لفظ جلاله به جهت اشاره به شمول و تساوي همه اعصار در مقابل اين سنت ها و يا به علل ديگر بوده است.

جوهري آن را به معناي طريقه و سيره آورده است[xv] و روشن است كه قوام سيره به استمرار و ثبات در يك اخلاق و يا عمل است. ابن منظور نيز در معناي سنت مي نويسد:

«در احاديث بارها از سنت و تحولهاي بعضي از سنت ها ياد شده است، اصل آن طريقه و روش است و هنگامي كه در حوزة دين بكار مي رود، به معناي چيزي است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بدان فرمان داده و يا از آن نهي كرده است و يا آن را مطلوب دانسته است- خواه با گفتار يا عمل- به شرطي كه در قرآن از آن ياد نشده باشد».[xvi]

راغب اصفهاني نيز سنة الله را طريق حكمت الهي و طاعت وي معرفي نموده است.[xvii]

با توجه به اصل و مفهوم ريشه سنن كه به امور محكم و استوار و به دندان اطلاق مي شود، اطلاق سنت بر قانونمندي هاي ثابت و بدون تحويل مناسبت تام دارد طريقة حكمت الهي يا آنچه سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) ناميده مي شود، از اين ثبات و استحكام برخوردار است.

بيشتر موارد استعمال كلمة سنت در قرآن به سنت هاي الهي در عذاب اقوام كافر و معاند اختصاص يافته است ولي در بعضي از موارد نيز دربارة سنت ها و روش هاي پيامبران (عليهم السلام) گذشته و سنت هاي نيك و اخلاق خوب بكار رفته است. به نظر مي رسد اشاره به سنت بودن يك مطلب، خصوصاً سنتي كه براي اقوام پيشين اجرا شده، براي ذكر قطعي بودن آن و رفع ترديد و ابهام است. از اين روي مثلاً دربارة حليت ازدواج با همسر پسر خوانده براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به سنت هايي كه دربارة پيامبران گذشته (عليهم السلام) اجراء شده (از تحليل بعضي از محرمات در اقوام ديگر) اشاره شده است.[xviii]

در ميان سنت هاي الهي انواع گوناگوني را مي توان ارائه نمود، اما آنچه مورد نظر اين مقال است، سنت هاي حاكم بر حيات اجتماعي انسان ها است؛ البته بعضي از سنت ها نيز بطور مشترك براي فرد و جامعه اجرا مي شود (مثل سنت ابتلا) و اشاره به آنها در اين مختصر به جهت اجتماعي بوده آنها و از همين ديدگاه صورت مي پذيرد.

 

 

·ويژگي هاي سنت هاي الهي

 

1-                شمول و گستردگي

اولين ويژگي سنت هاي الهي عموميت آنهاست؛ در حقيقت اين ويژگي مقوم سنت است، بطوري كه اگر يك سنت از آن برخوردار نباشد، اصولاً سنت و قانون ناميده نخواهد شد. از اين روي قرآن كريم به سنت هايي كه دربارة اقوام گذشته اجرا شده اشاره نموده و به عدم تبديل پذيري آنها تذكر مي دهد:

«سنة الله في الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلاً» (احزاب:62)؛ اين سنت خدايي است كه در ميان پيشينيان اجرا شده و براي سنت خداوند تغييري نخواهي يافت.

مفهوم شمول سنت آن است كه امكان استثناي بعضي از افراد و اقوام از سنت امكان ندارد و در زمان فراهم آمدن شرايط يك سنت- براي سنتي كه در شرايط خاص جاري مي شود- اجراي آن حتمي است.

يكي از سنت هاي محتوم همة جوامع و انسانها، سنت امتحان الهي است. قرآن كريم دربارة خيال خام كساني كه خود را از سنت امتحان الهي مستثنا مي دانند، مي فرمايد:

«اماحسبتم تدخلوا الجنة و لما يأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم» (بقره214)؛ اينگونه پنداشته ايد كه به بهشت خواهيد رفت [بدون ابتلا] و هنوز سرگذشت پيشينيانتان را نشنيده ايد.

آية فوق به صراحت به شمول سنت امتحان و ابتلا نسبت به همة اقوام دلالت دارد.

 

2-                قطعيت و تبديل ناپذيري

 

جداي از شمول و عموميت سنت هاي الهي دربارة قوم و گروه واحد، اجراي سنت هاي الهي دستخوش تبديل و تغيير نخواهد شد. دو احتمالي كه در مقابل قطعيت اجراي سنت وجود دارد، يكي آنست كه يك سنت به سنت ديگر تبديل گردد و ديگر آنكه سنت را خداوند از قومي به قوم ديگر برگرداند و مثلاً عذابي كه براي عده اي مقرر شده، همان عذاب را به گروه ديگر نازل نمايد.

قرآن كريم هر دو احتمال را در آية زير نفي مي كند:

«فلن تجد لسنة الله تبديلاً و لن تجد لسنة الله تحويلاً» (فاطر:43)؛ پس در سنت الهي هرگز تبديل و تحويلنخواهي يافت.

علامه طباطبائي (ره) دربارة تفاوت تبديل و تحويل مي نويسد:

«تبديل سنت آن است كه سلامتي و رفاه جايگزين عذاب گردد و تحويل سنت آن است كه عذاب قومي كه مستحق آن هستند به ديگران مقرر شود و سنت الهي نه تبديل پذير است و نه تحويل پذير، چرا كه خداوند بزرگ بر مسير مستقيم است كه حكم وي نه تبعيض پذير و نه استثنا پذير».[xix]

 

3-                عدم منافات با ارادة انسان

يكي از نكات مهمي كه در سنن الهي قابل توجه است، عدم منافات آنها با اختيار و ارادة انسان است. در مقابل بعضي از فلسفه هاي مادي كه در تغييرات اجتماعي به ارادة انساني بها نمي دهند و مثلاً تأثير ابزار توليد و طبقه اقتصادي و ... را در بروز اصلاحات يا انقلابات پذيرفته و از اختيار و ارادة انساني غافل مانده اند، قرآن كريم به نقش اساسي خواست و ارادة انساني توجه مي دهد. حتي اجراي بعضي از سنت هاي الهي كه قضاي الهي بر تحقق بلا قيد و شرط آن قرار گرفته است، در اثر تضرع و اعمال نيك افراد جامعه تغيير پذير است. در علم كلام از اين مسأله به بداء ياد مي كنند و در آنجا اثبات مي شود كه گرچه بداء در فعل حق تعالي محال است، اما ابداء و اظهار بداء اشكالي ندارد.[xx]  قرآن كريم خود خيلي از سنن الهي را نيز به اراده و خواست انسان معلق نموده است و مي فرمايد:

«ان الله لا يغيروا ما بأنفسهم» (رعد:11)؛ به درستي كه خداوند سرنوشت قومي را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنان خود تغيير كنند.

يكي از سنن الهي اجراي عذاب بر اقوام گناهكار و مجرم است. اما اين سنت را خداوند به شرط عدم استغفار معلق نموده است و مي فرمايد:

«و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون» (انفال: 34)؛ خداوند مردمان (امت مسلمان) را در حالي كه استغفار مي كنند عذاب نمي كند.

 

 

·پاره اي از سنت هاي اجتماعي

1- اتمام حجت بر همة جوامع بشري

خداوند بر همة امتها هدايتگر و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرستاده است. همة جوامع در مسير سروش هدايت الهي قرار گرفته اند و چنين سنتي زمينه بعضي از سنت هاي الهي ديگر را فراهم مي آورد. قرآن كريم در آيات متعددي به اين حقيقت اشاره نموده است، از جمله مي فرمايد:

«و لكل امة رسول» (يونس:47) براي هر امتي رسولي است. «و لكل قوم هاد» و براي هر گروهي هدايتگري است.

«و لقد بعثنا في كل امة رسولاً» (نحل:26) و هر آينه بر هر امتي رسولي را مبعوث نموديم.

البته روشن است كه اتمام حجت بر اقوام به معناي رساندن پيام الهي به تك تك افراد يك جامعه نيست، همين مقدار كه پيام حق در دسترس افراد يك جامعه باشد، بر تمام افرادي كه در آن جامعه هستند حجت الهي تمام است.

بطور طبيعي افراد در مواجهه با حجت الهي به دو دسته تقسيم مي شوند: بعضي از سر تسليم و طاعت به فرمان الهي گردن مي گذارند و به انذار پيامبران (عليهم السلام) پاسخ مثبت مي دهند، و عده اي نيز از سر عناد بر آمده و بر كفر خود مي افزايند. قرآن كه خود پيام و حجت الهي است و شفا بخش دلهاي مؤمنان است بر ظالمين جز خسارت نمي افزايد.[xxi] در سورة مباركة يس نيز هدف از نزول قرآن را انذار زندگان و اتمام حجت بر كافران بيان نموده است.[xxii]

در قرآن كريم اجراي سنت عذاب الهي موقوف به ارسال رسولان معرفي شده است.

«ما كنا معذبين حتي نبعث رسولاً» (اسراء:15) ما هيچ قومي را عذاب نمي كنيم مگر آنكه بر آنها رسولي را مبعوث گردانيم.

 

2- سنت ابتلا و امتحان

يكي از سنن عام و فراگير كه دامن هر فرد و جامعه اي را گرفته و مي گيرد، ابتلا و امتحان الهي است. البته امكان تفاوت نوع ابتلا و امتحان وجود دارد، اما اصل آن گريز ناپذير است.

قرآن كريم مي فرمايد:

«احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون» (روم:2)؛ آيا مردم مي پندارند كه به صرف گفتن «ايمان آورديم» رها شده و آزمايش نمي گردند؟!

در جاي ديگر قرآن كريم به شدت امتحان الهي و سختي آن اشاره نموده و مي فرمايد:

«ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتي يقول الرسول والذين معه متي نصرالله الا ان نصرالله قريب» (بقره:214)؛ آيا گمان مي بريد كه بدون امتحاني كه بر گذشتگان آمد داخل بهشت مي شويد؟! آنان را رنجها و سختيها رسيد و همواره پريشان خاطر و هراسان بودند تا آنگاه كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و گروندگان به او از شدت غم و اندوه از خدا مدد خواستند و گفتند: بار خدايا كي باشد كه ما را ياري كني؟ در آن حال خطاب شد كه همانا ياري خداوند نزديك است.

اين سنت دربارة پيامبران بلند مرتبة الهي نيز اجرا مي شود.

قرآن كريم دربارة حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد: «و اذابتلي ابراهيم ربّه بكلمات» (بقره:124)؛ و [ياد آور] زماني را كه پروردگار ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود.

پيامبران ديگر (عليهم السلام) نيز هر كدام مبتلا به بلا و امتحان ديگري بوده اند و در جاي جاي قرآن كريم از امتحانات و ابتلائات آنان ياد شده است.

ابزار امتحان نيز بسيار گسترده است؛ قرآن كريم هر آنچه را كه بر زمين است زمينة امتحان انسان مي داند:

«انا جعلنا ما علي الارض زينة لها ليبلوكم ايكم احسن عملاً» (كهف: 7)؛ همانا آنچه را كه بر زمين است زينت آن قرار داديم تا شما را بيازمائيم كه كدام بهترين عمل را انجام مي دهيد.

 

يكي از نكات مهمي كه در سنن الهي قابل توجه است، عدم منافات آنها با اختيار و ارادة انسان است.

 

مال، فرزندان، خوبيها و بديها، همه و همه از ديدگاه قرآني براي آزمايش انسان است. كلماتي مانند بلا، فتنه و تمحيص درقرآن كريم براي آزمايشهاي الهي بكار برده شده اند.

گرچه اعطاي امور مادي و رفاه و مكنت نيز نوعي امتحان است، اما غالب امتحانات با رنجها و سختيها و محروميتها بوده است.

قرآن در مورد آل فرعون و قوم موسي مي فرمايد:

«و اذ قال موسي لقومه اذكروا نعمة الله عليكم اذ انجيكم من ال فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابنائكم و يستحيون نائكم و في ربكم بلاء من ربكم عظيم» (ابراهيم:6)؛ اي رسول ما ياد كن وقتي را كه موسي (عليه السلام) به قوم خود گفت به خاطر آوريد اين نعمت بزرگ خدا را كه شما را از بيداد فرعون نجات داد؛ آنها شما را به ظلم و شكنجه سخت مي افكندند، پسرانتان را كشته و دخترانتان را به ذلت و بيچارگي ابقا مي كردند و اين ابتلا و امتحان بزرگي از جانب خدا بر شما بود.

البته در مورد قوم موسي مشكلات بطور قهري از سوي فرعونيان تحقق يافته بود، اما در بعضي از موارد قبول محروميتهاي اختياري نيز زمينه امتحان را فراهم آورده است.

قرآن كريم در مورد قوم طالوت و مبارزه آنان مي فرمايد:

«فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الامن اغترف غرفة بيدة» (بقره:249)؛ پس هنگامي كه طالوت لشكر كشيد، سپاه خود را گفت: همانا خداوند شما را به نهر آبي آزمايش كند، هر آنكه از آن بياشامد از من و هم آيين من نيست و هر آنكه هيچ نياشامد يا كفي بيش بر نگيرد از من و هم آيين من خواهد بود.

در اين داستان امتناع از نوشيدن آب اختياري است مانند روزه كه مكلف، خود با اختيار خود از انجام مبطلات مي گريزد.

 

3-                سنت امداد

سنت ديگري كه مكمل سنت قبلي است، سنت امداد است. مفهوم امداد ياري رساندن و كمك كردن است. خداوند تعالي بطور كلي زمينه هاي نيل به هدف را براي گروههاي مختلف و اقوام گوناگون فراهم مي كند.

قرآن كريم به دو گرايش متمايز انسانها در زمينه دنيا خواهي و آخرت طلبي اشاره نموده و پس از آن به اعطاي مقيد دنيا به دنيا طلبان و اعطاي مطلق آخرت به آخرت گرايان تذكر مي دهد، سپس مي فرمايد:

«كلاً نمد هؤلاء من عطاء ربك» (اسراء: 20)؛ ما هر دو فرقه (دنيا طلبان و آخرت گرايان) را از فضل و عطاي پروردگارت مدد مي رسانيم.

مفهوم امداد خداوند نسبت به كار هاي خير روشن است و در آن ابهامي نيست، چراكه خداوند حكيم و پاك كه خير مطلق است، در كارهاي خير انسانها را كمك داده است و زمينه انجام آن را فراهم آورده است. اما امداد الهي نسبت به دنيا طلبان به چه معنايي است؟

مرحوم علامة طباطبايي (ره) در ضمن توضيحي كوتاه به حقيقت امداد اشاره نموده اند:

«هر آنچه عمل متوقف بر آن است مانند علم، اراده، ابزارهاي خارجي و اعضاء و جوارح و مواد ديگري كه در خارج از حوزة اختيار انسان است، شرايط و اسباب تكويني همه از چيز هايي است كه در دست و تحت اختيار انسان نيست و هر انساني كه با نقص يكي از اينها روبرو شود از انجام عمل باز مي ايستد و خداوند متعال است كه همة اين امور را به فيض و عطايش براي انسان فراهم مي نمايد... در نتيجه آنچه به خداوند بر مي گردد عطا و فيض اوست كه جز حمد را سزاوار نيست و آنچه بر انساني فاسق است چيزي جز ملامت در استفادة ناصحيح از نعمت خداوند نخواهد بود.»[xxiii] امداد الهي در مورد كارهاي بندگان به معناي آن است كه خداوند هرگز در قوانين طبيعي كه زمينه رسيدن به مقصود را فراهم مي كند اخلالي پديد نمي آورد. گرچه قدرت واسعه او بر آن تواناست.

اين سنت دربارة افراد و جوامع هر دو قال تطبيق است.

نه تنها امداد الهي دربارة اعمال مختلف خور و بد وجود دارد، حتي پس از بدكاري فاسقان، قدرت الهي به حيات و استمرار بديهايي آنها خاتمه نمي دهد، اين سنت مصداقي از مفهوم عام سنت امداد است. قرآن كريم مي فرمايد:

«و لو يؤاخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك علي ظهرها من دابة ولكن يؤخرهم ال اجل مسمي» (فاطر: 45)؛ و اگر خداوند از كردار زشت خلق مؤاخذه مي كرد، هيچ جنبنده اي بر روي زمين باقي نمي گذاشت ولي [كيفر] خلق را به وقت معين، تأخير مي اندازد.

4-                سنت پاداش و مجازات در دنيا

همراهي و ياري خداوند به كارهاي نيكو به فراهم آوردن زمينه انجام افعال تمام نمي شود بلكه بالاتر ازامداد، پاداش در دنيا و مجازات در همين نشئه براي عاملان خير و شر نيز فراهم است.

پاداش مؤمنان دو گونه است: يكي آنكه هدايت افزونتر و توفيقات بيشتر براي آنان فراهم مي شود و ديگر آنكه نعمتهاي بي حساب بر اساس حكمت الهي بر آنان نازل مي شود. در هر دو زمينه آيات زيادي از قرآن نويد مناسبي را به مؤمنان و مهتديان مي دهد. قرآن دربارة افزون شدن هدايت كه هدايت پاداشي نيز نام دارد، مي فرمايد:

«و يزيد الله الذين اهتدوا هدي» (مريم:76)؛ و خداوند بر هدايت افراد هدايت شده مي افزايد.

«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (عنكبوت: 69)؛ و آنانكه در راه ما جهاد نمودند، هر آينه به راههاي خود راهنمايي شان خواهيم كرد.

«و من يؤمن بالله يهد قلبه» (تغابن:11)؛ و هر كس به خداي بزرگ ايمان آورد خداوند قلبش را هدايت كند.

آيات فوق به خوبي به هدايت پاداشي مؤمنان كه مشروط به هدايت تشريعي و اهتداي مؤمنان است، اشاره مي كند.

 

حتي اجراي بعضي از سنت هاي الهي كه قضاي الهي بر تحقق بلا قيد و شرط آن قرار گرفته است، در اثر تضرع و اعمال نيك افراد جامعه تغيير پذير است.

 

آيات ديگر بر وفور نعمت هاي مادي و معنوي بر هدايت يافتگان و اعطاي پاداش و غير از هدايت تصريح مي نمايد:

«و لو انهم اقاموا التوراة والانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم» (مائده: 66)؛ و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگار بر آنان نازل شده را به پا مي داشتند، از بالا و پايين روزي مي خوردند.

«و ان لو استقاموا علي الطريقة لا سقيناكم ماء غدقاً» (جن: 16)؛ و اگر آنان بر روش صحيح استقامت مي ورزيدند، آنان را آب گوارا مي نوشانيديم.

سنت مجازات در دنيا نيز كافران و منحرفان را رها نخواهد كرد. البته اين مجازات گاهي براي كافر و فاسق نيز به وصف مجازات روشن است و گاهي نيز كافر به حقيقت آن پي نمي برد و بر عكس عذاب را خير و نعمت مي پندارد، اما در هر صورت عاقبت حقيقت عذاب دنيايي بر كارهاي ناپسند روشن مي گردد. با توجه به آنچه در سنت امداد گفتيم و آنچه در سنت امهال و استدراج خواهيم گفت، سنت مجازات پس از همراهي چندي با گناه از سوي كافر محقق مي شود و كافر پس از نشان دادن خبث باطن و ثبات و استمرار در عناد، گرفتار عذاب الهي خواهد شد.

قرآن كريم مي فرمايد:

«كدأب ال فرعون والذين من قبلهم كذّبوا بآياتنا فاخذهم الله بذنوبهم والله شديد العقاب» (آل عمران: 11)؛ اين گروه هم (كافران) به مانند فرعونيان و پيشينيان كافر كيش، آيات خدا را تكذيب كردند كه خداوند آنها را به كيفر گناهانشان مجازات كرد و عقاب و كيفر خداوند شديد و سخت است.

در جاي ديگر مصيبت هاي دنيايي مردمان را جزاي بعضي از بدي هاي آنان معرفي مي نمايد و مي فرمايد:

«و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير» (شوري: 30)؛ آنچه از بدبختي ها به شما مي رسد به سبب اعمالي است كه انجام داده ايد و خداوند از بسياري از آنها در مي گذرد.

و در آية ديگر ظهور فساد و تباهي را معلول اعمال بد مردمان معرفي مي نمايد:

«ظهر الفساد في البر والبحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون» (روم: 41)؛ فساد در دريا و خشكي به سبب آنچه مردم انجام داده اند ظاهر شد، تا خداوند (پاداش) بعضي از آنچه را كه مردم عمل كردند به آنان بچشاند، باشد كه باز گردند.

 

5-                سنت امهال و استدراج

گاهي اوقات عذاب دنيايي كافران و بدكاران بر آنها مخفي مي ماند؛ آنان مي پندارند كه بر مسير نيكي گام نهاده اند و نعمت ها آن ها را فرا گرفته است. حال آنكه حقيقت نعمت ظاهري آنان جيزي جز نقمت و بلا و عذاب نيست. از اين نقمت پنهان به امهال و استدراج در قرآن ياد شده است. امهال به معناي مهلت دادن است. قرآن كريم ضمن اشاره به پندار باطل كافران در اين زمينه مي فرمايد:

«ولا يسبن الذين كفروا انّما نملي لهم خير لا نفسهم انّما نملي لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذاب مهين» (ال عمران:178)؛

كافران نپندارند مهلتي كه به آنها داديم براي آنان بهتر است لكه به آنان مهلت داديم تا بر گناه و طغيان خويش بيفزايند و براي آنان عذاب خواري كننده اي است.

بطور مسلم نعمت وجود و ادامه حيات يكي از بارز ترين نعمت هاي مادي در حق هر انساني است. اما با اين حال حيات و وجود كافر براي او چيزي جز عذاب پنهان نيست چراكه زمينة بروز خباثت بيشتر و سنگيني بيشتر بار گناه او را فراهم مي آورد.

جامعة فاسق و كافر گرچه مدتي را به خوشي و تبهكاري بگذراند و از تذكر به آيات خداوند غافل باشد، اما پس از اين امهال و استدراج ناگهان بر عذاب آشكار خداوند واقف مي گردد و به آن معذب مي شود.

قرآن كريم مي فرمايد:

«فلمّا نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابواب كل شيء حتي اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بعتةً فاذاهم مبلسون» (انعام: 44)؛ پس چون آنچه از (نعم الهي) به آنها تذكر داده شد فراموش كردند، ما هم ابواب هر نعمت را به آنها گشوديم تا به نعمتي كه به آنها داده شده شادمان و مغرور شدند؛ پس ناگاه به كيفر اعمالشان گرفتار كرديم كه آن هنگام خوار و نااميد گرديدند.

مشتقات كلمة امهال و استدراج هر دو در قرآن بكار رفته است، خداوند در سورة مزمل مي فرمايد:

«و ذرني والمكذبين اولي النعمة و مهلهم قليلاً» (مزمل: 11)؛ و مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگذار و مدت كوتاهي را به آنان مهلت بده (مدت كوتاه دنيا يا از دنيا).

دربارة سنت استدراج نيز مي فرمايد:

«والذين كذبوا باياتنا نستدرجهم من حيث لا يعلمون و املي لهم ان كيدي متين» (اعراف: 182)؛ و آنان كه آيات ما را تكذيب كردند به زودي آنها را تدريجاً به عذاب و هلاكت مي افكنيم، از جائي كه فهم آن نكنند و روزي چند به آنها مهلت مي دهيم كه همانا مكر و عقاب ما بس شديد به آنها فرا رسد.

البته مبتلايان به سنت استدراج و امهال همانا كافران و مكذبان آيات الهي هستند.

 

6-                سنت پيروزي نهائي حق بر باطل

بدون ترديد يكي از محور هاي اصلي مباحث قرآني توجه دادن به مبارزة دايمي حق و باطل و مجموعة هدايت يافتة جامعه با گمراهان است. بطور مشخص افرادي كه از ثروت و قدرت و مكنت نامشروع برخوردار بودند در مقابل سروش هدايت انبيا (عليهم السلام) موضع گيري كرده و سعي در نابودي آن داشتند. جز در موارد خاص نيز مبارزة دو گروه حق و باطل با استفاده از علل و وسايل مشابه و طبيعي صورت پذيرفته است، و به همين جهت پيروزي ظاهري همواره در اختيار يك گروه نبوده و به تناوب، قدرت در ميان اين دو گروه دست بدست شده است. تاريخ صدر اسلام و موفقيت ها و حرمان هاي ظاهري گروه مسلم و طرفدار حق مؤيد خوبي بر اين نكته است. سپاه اسلام در دومين جنگ گستردة خويش و نبرد (احد) گرچه در آغاز شاهد پيروزي را در آغوش گرفت اما به جهاتي كه مهم ترين آن عدم اطاعت گروه محافظ تنگه احد از فرمان و توصيه فرماندهي بود به شكستي پس از پيروزي دچار شد، در اين زمينه آيه زير نازل شد:

«ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله و تلك الايام نداولها بين الناس» (ال عمران: 140)؛ اگر به شما آسيبي رسيد هر آينه دشمن شما را هم آسيبي مشابه رسيد، اين روزهاي (پيروزي و شكست) را بين مردم مي گردانيم، پس از اين مبارزه و افت و خيز حق و باطل پيروزي نهايي از آن گروه حق مدار و خدا جوي است.

اين سنت، دل هاي مؤمنان را به سوي آينده اي روشن اميدوار مي كند و زمينة قوت و شوكت آنان را فراهم مي آورد. آيات زيادي بر اين پيروزي اشاره مي نمايد:

«قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً» (اسراء: 81)؛ بگو حق آمد و باطل رخت بر بست كه به تحقيق باطل رفتني بود.

پيروزي كامل حق جويان مستضعف با وراثت زمين همراه است:

«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» (قصص: 5)؛ و اراده كرديم كه بر مستضعفان زمين منت گذارده، آنان را رهبران و وارثان زمين قرار دهيم.

 


[i] - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، بيروت، دا احياء التراث العربي، ص 181-300.

[ii] - مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 27-28.

[iii] - آرون، ريمون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، ترجمه: باقر پرهام، تهران، شركت سهامي كتاب هاي جيبي، ص 36.

[iv] - گورويچ، ژرژ، مسايل نادرست جامعه شناسي قرن نوزدهم به نقل از درآمدي بر جامعه شناسي، ص 329.  

[v] - مانند آية شريفة «و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شي». (نحل:89) و آية شريفة «و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين» (انعام: 59).

[vi] صدر، سيد محمد باقر، سنت هاي تاريخ در قرآن، ترجمه: دكتر سيد جمال الدين موسوي اصفهاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 117-118.

* در آياتي چون: «نزل عليك الكتاب بالحق» (آل عمران: 3) و «لقد جائك الحق من ربك» (يونس:94) به اين نكته اشاره شده است.

[vii] - مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ، ص 21-22.

[viii] - مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، ص 96.

نويسنده كه خود نافي وحدت حقيقي جامعه است چنين شواهدي را نپذيرفته و در توجيه آن مي نويسد:

«حداكثر سخني كه مي توان گفت اين است كه مرگ يك امت به معناي از هم گسيختن نظام و شيرازة اجتماعي و سياسي آن امت است نه اينكه امت موجود، واحد حقيقي باشد كه همان گونه كه روزي به دنيا آمده است، روز ديگري نيز رخت بربندد و از ميان برود».

«به نظر مي رسد حيات و مرگ جوامع معنايي جز شوكت و اقتدار يا افول و تفرقه آن ها ندارد».

از اين رو اختلاف نظر فوق اختلاف جدي با مرحوم استاد محسوب مي شود.

[ix] - ر. ك: بقره: 61 و آل عمران: 112. در اين آيات و سرنوشت محتوم و ذليلانة اينان در تمام مكان ها اشاره شده است: «ضربت عليهم الذلة والمسكنة»

[x] - احزاب: 38-62، فاطر: 43، غافر: 85، فتح: 23.

[xi] - انفال: 38، حجر: 13، كهف: 55.

[xii] - اسراء: 77.

[xiii] - نساء: 26.

[xiv] - آل عمران: 137.

[xv] - جوهري، اسمعيل بن حماد، الصحاح، تهران، اميري، 4/2138 و2329.

[xvi] - ابن منظور، لسان العرب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 6/399.

[xvii] - علامة الراغب الاصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، قم، اسماعيليان، ص 251.

[xviii] - احزاب: 38، «ما كان علي النبي حرج فيما فرض الله له سنة الله في الذين خلوا من قبل و كان امرالله قدرا مقدورا».

[xix] - طباطبايي، علامه محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، 17/58.

[xx] - ر. ك: الخويي، آية الله سيد ابوالقاسم. اجود التقريرات، قم، مصطفوي، 1/513-519.

[xxi] -  «ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الاخسارا». (اسراء: 82).

[xxii] - «لينذر من كان حياً و يحق القول علي الكافرين». (يس: 70)

[xxiii] - الميزان، 13/68-69.